جواب معرکه
**راوی:**
✨ آفتاب در اومد و یه صبح دوباره… 🌞
**(شخصیتها: علی، دوستش مهدی، و یک مرغ تخمگذار، 'مونا')**
**علی:** (با خوابآلودگی) بیدار شو مهدی! امروز برگزیدهایم که بهترین صبحانه رو درست کنیم! 🍳
**مهدی:** (چشمش رو مالیده) صبحانه؟ چجوری؟ با تخممرغ یا پنیر؟
**مونا:** (از گوشهای با صدا) من تخممرغ هستم، ولی امروز یه روز خاصه! 🎉
**علی:** (خندهکنان) مونه! نمیخوای بیای کمک ما؟ میخوای بهترین تخممرغ دنیا رو بذاری؟
**مونا:** (با جدیت) اوه! نه! من فقط برای صبحانه نیستم؛ من یک شگفتی دارم! 🐔
**(مونا یک تخممرغ در میآورد و آن را روی میز میگذارد. تخممرغ درخشان و رنگارنگ است.)**
**مهدی:** (متعجب) این چیه؟! 🤩
**علی:** (به تخممرغ نگاه میکند) واو! این تخممرغ جادویی به نظر میرسه! چه کار کنیم باهاش؟
**مونا:** (با ناز) این تخممرغ میتونه صبحانههاتون رو به بهترین صبحانه دنیا تبدیل کنه! به شرط اینکه عطر رو تا آخر رعایت کنید! 🍽️
**(علی و مهدی به دنبال عطر میگردند. آنها به طور تصادفی به عطرهای عجیبی برمیخورند: عطر کدو حلوایی، عطر تنباکو، و عطر توت فرنگی!)**
**علی:** (با خنده) اینا که برای صبحانه نیست! 😂
**مهدی:** (با حرکات ریتمیک) ولی ما باید امتحان کنیم! 🤪
**(آنها شروع به پاشیدن عطرها بر روی تخممرغ میکنند. ناگهان تخممرغ با صدای بلندی شروع به پف کردن میکند و به شکل صبحانه جادویی در میآید!)**
**مونا:** حالا بزنید! از این صبحانه خوشمزهی جادویی لذت ببرید! 😋
**(علی و مهدی در حال خوردن صبحانه جادویی هستند، و در عین حال بقیهی عطرها باعث میشود که آشپزخانه پر از ابرهای رنگارنگ و بوی عجیب شود.)**
**علی:** (با پرچم پیروزی) ما بهترین صبحانه رو داریم! جیغ بزنید و فریاد بزنید! 🎉
**مهدی:** (با دست کندن) من بهتر از پنیر محبوبم هم پیدا کردم! 🤣
**مونا:** (به طور ناگهانی) بچهها! اگر میخواهید ادامه بدهید، بایستی دو تخممرغ دیگر رو پیدا کنید! 🥚✨
**(آشپزخانه پر از خنده و شادی میشود و آنها با روحیه بالا به دنبال تخممرغهای بیشتر میگردند. پرده آهسته پایین میآید.)**
**راوی:** و اینچنین بود که علی و مهدی به سوی صبحانههای عجیب و غریب رفتند! 🍳🌈
**پرده بسته میشود.**
🌟 **پایان.** 🌟