بوی گچ و پیروزی
هوای اردوی آخر سال، بوی خاک بارانخورده و هیجان میداد. کلاس سوم (پایه خودت ). بودیم و خانم ^اسم معلم خودت (رضایی) با لبخند، ما را به باغ ملی برد. شور و هیجان مسیر، با سرودهای دستهجمعی به اوج رسید. زیر سایه درختان، سفره ناهارمان پر از مهر بود. اما لحظه اوج، بازی “گرگم به هوا” بود؛ توانستم برای اولین بار از دست “گرگ” فرار کنم و پشت درخت کاج، فریاد پیروزی سر دهم. آن غروب، خسته اما شاد، فهمیدم که بعضی روزها زندگی، همین شادیهای کوچک و بیدغدغه است که جاودانه میشود