از خانه که بیرون میایی اولین چیزی که خود نمایی میکند درختان سر به فلک کشیده رو به رو میشوی
آسمان بازم کسی دلش ابریست به گلهای اطلسی ام آب میدهم چه زیبا قد کشیده کسی که با آن حرف میزنم نمیدانم چرا احساس میکنم با من همدردی میکند
گهی هم دلم میگیرد که چرا نمی تواند سخن بگوید
آهی میکشم و از کنارش عبور میکنم از در خارج میشوم
پدر را میبینم که که منتظر من است و کمی تا بسیاری عصبانی مثل اینکه باز دیر امدم
سوار ماشین میشویم و از کوچه عبور میکنیم و به خیابان اصلی می رسیم از جلوی نانوایی که صاحبش مردی سبزه رو و کمی بد اخلاق است روبه رو میشویم
باز هم ترافیک صبحگاهی سه تا چراغ قرمز برخورد میکنیم به مدرسه می رسیم و من مثل همیشه دیر کردم😊