جواب معرکه
مقدمه انشاء در مورد گذر رودخانه : کنار کوهی زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. رودخانه به خاطر نمی آورد که چرا به هیچ کس و هیچ چیز اجازه نمی دهد در آن شنا کند. او تنها زندگی می کرد و به ماهی ها ، گیاهان و حیوانات اجازه نمی داد از آب او استفاده کنند.
بدنه انشاء در مورد گذر رودخانه : به همین دلیل همیشه غمگین و تنها بود. یک روز دختر کوچکی به رودخانه آمد. او یک کاسه کوچک در دست داشت که ماهی قرمز کوچکی در آن شنا می کرد. دختر بچه می خواست با پدر و مادرش از روستا به شهر برود و نمی توانست ماهی کوچک را با خود ببرد.
بنابراین تصمیم گرفت ماهی کوچک را رها کند. دختر بچه ماهی کوچکش را در آب انداخت و از او خداحافظی کرد و رفت.
ماهی ها در رودخانه بسیار تنها بودند ، زیرا هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند ، اما رودخانه به او اجازه ورود نداد و به او گفت از من دور بمان.
ماهی کوچک موجودی بسیار شاد بود و به این راحتی تسلیم نشد. بارها و بارها تلاش کرد ، این طرف و آن طرف شنا کرد و از آب بیرون پرید. سرانجام ، رودخانه به ماهی کوچک خندید و قلقلک داد.
نتیجه انشاء درمورد گذر رودخانه : اما حالا او می خواست ماهی با او زندگی کند ، زیرا ماهی کوچک بسیار خوشحال بود و خودش را آزاد می کرد. حالا رودخانه می خواست کمی آشفتگی را تحمل کند ، اما خوشحال باشید. همیشه دنبال پیدا کردن دوست و پر کردن تنهایی های خود باشید.