رفیق شهیدم
بخش اول: دوستی جوانی
یک داستان جذاب و مفعم احساسات را زمانی به یاد داشتم که دو دوست صمیمی را به نامهای علی و حسین به یاد میآورم. آنها از کودکی دوستان خوبی بودند. همیشه دست در دست یکدیگر بودند و همه را به شیرینی دوستیشان میفهماندند.
بخش دوم: روزهای سخت
هنگامی که زمان نبرد فرا رسید، علی و حسین به صورت داوطلبانه در جبهه حضور یافتند. آنها تا آخرین نفسهای خود نبرد میکردند. به عنوان یک لحظهای این دو دوست از یکدیگر جدا شدند و تنها با یک خاطره از دوستیشان از هم جدا شدند.
بخش سوم: تازه زندگی
پس از مدتی زمان به پایان رسید و اینکه جنگ به پایان رسید، خانوادهها از ماجراهای دوستان واقعی خود باخبر شدند. حسین در جان باخته بود. این برای همهی ما یک ضربه شدید بود، اما علی از این حادثه به عنوان مقداری انرژی برای ادامهی زندگی استفاده کرد.
بخش چهارم: یادگاری
علی تصمیم گرف که یادگاری حسین را پر با ارزش نگهدارد تا همیشه به دوست وفادارش فکر کند. او تصمیم گرفت یک مدرسه به نام دوست دل خود تاسیس کند. این مدرسه به مرور زمان به یادگاری این دوستی درخشان تبدیل شد و بسیاری از کودکان به امید و برنامههای زندگیشان در این مکان یاد میگرفتند.
بخش پنجم: یادبود
تا به امروز، این مدرسه به نام حسین به عنوان یک نماد ادامهی وفاداری و دوستی واقعی در این شهر شناخته میشود. هر ساله یک یادبود برگزار میشود و دوستان و خانوادههای آنها مجموعه به این مکان میآیند تا یاد محبت و دوستی دائمی را جشن بگیرند.
این داستان نشاندهندهی این است که دوستی و ارادت از هر چیزی بزرگتر است. حتی بزرگتر از جان خود انسان.
اگه مفید بود تاج پلیز