تفکر و پژوهش ششم -

درس اول تفکر و پژوهش ششم

دخی هشتم🤌🏻

تفکر و پژوهش ششم. درس اول تفکر و پژوهش ششم

سلام بچه ها خوبین یه انشا میخوام درباره سجاده سبز مادربزرگ لطفا برام بفرستین ممنون✨👌🏻🙏🏻 توجه توجه🤍❤ به سه نفر اول معرکه تعلق میگیره بقیه فقط تاج وفالو موضوع انشا: سجاده سبز مادربزرگ💚💚 مرسی

جواب ها

جواب معرکه

زهرا خدادادی

تفکر و پژوهش ششم

مادر بزرگم در حال نماز خواندن است. سجاده ی سبز او مرا به طرف خود جلب میکند بسیار این سجاده را دوست داشتم یک روز مادر بزرگم در حین نماز خواندن بود وقتی تسبیحش را برداشت تا ذکر بگوید به سمتش رفتم و به او گفتم این سجاده را از کجا خریده است؟ در جوابم گفت : عزیزم این سجاده را مادر بزرگ خدابیامرزم از کربلا برایم اورده بود کمی به فکر فرو رفتم تا اینکه صدای مادر بزرگ ریشه ی افکارم را پاره کرد .... گفت: حالا اگر میخاهی این سجاده را به تو هدیه میکنم از من یادگاری با این از این به بعد نماز بخوان عزیز تر از جانم تاج بده هااا زحمت کشیییدممم:)))))

جواب معرکه

فاطمه عساکره

تفکر و پژوهش ششم

بر عکس آن وقت ها.. که تو بودی و برای نشستن کنار تو دعوا بود... دلم برای قصه هایت تنگ شده... برای عطر سجاده ات... برای دیدنت با چادر نماز زیبایت و دانه های تسبیح لای انگشتانت... برای سین سبحان الله گفتن هایت که همیشه بلندتر ادا می کردی و مجذوبش می شدم... آمده ام ببینمت اینجا... خیلی وقت است که خانه ات دور شده از ما سنگ سفید مزارت کهنه و پر از جای پای غریبه ها شده... دست می کشم بر مزارت... به خیال نوازش گیسوان سپیدت... برایت گلاب آورده ام... یادت هست چقدر عطر و بویش را دوست داشتی؟ این عید بر عکس همیشه که تو گلاب می پاشیدی میان دستانمان.. من آمده ام خانه تو را لبریز از عطر گلاب کنم... می شنوی حرف هایم را مادربزرگ خوبم؟ ت بیوگرافی در گوگل   ثبت بیوگرافی در ویکی پدیا   تبلیغات   نم نمک    دین و مذهب    اصول و فروع دین نظر دهید بازدید 12969 بار انشا در مورد سجاده سبز مادربزرگم + عکس  در این مطلب جدید در سال 1402 و سال 2024 ، سجاده مادربزرگ و انشا در مورد سجاده سبز مادربزرگم و انشا در مورد سجاده مادربزرگ و انشا درمورد عینک مادر بزرگ و خاطرات سجاده مادربزرگ و عکس سجاده مادربزرگ و مقاله درباره سجاده مادربزرگ در نم نمک. انشا درباره سجاده سبز مادربزرگم خلوت و خاموش بود امروز خانه ات مادر بزرگ تبلیغ بیمه بدنه رو با پوشش بیشتر و قیمت کمتر از بیمه بازار تمدید کن! تمدید کنید  ثبت بیوگرافی و زندگینامه شما در گوگل! بر عکس آن وقت ها... که تو بودی و برای نشستن کنار تو دعوا بود... دلم برای قصه هایت تنگ شده... برای عطر سجاده ات... برای دیدنت با چادر نماز زیبایت و دانه های تسبیح لای انگشتانت... برای سین سبحان الله گفتن هایت که همیشه بلندتر ادا می کردی و مجذوبش می شدم... آمده ام ببینمت اینجا... خیلی وقت است که خانه ات دور شده از ما سنگ سفید مزارت کهنه و پر از جای پای غریبه ها شده... دست می کشم بر مزارت... به خیال نوازش گیسوان سپیدت... برایت گلاب آورده ام... یادت هست چقدر عطر و بویش را دوست داشتی؟ این عید بر عکس همیشه که تو گلاب می پاشیدی میان دستانمان.. من آمده ام خانه تو را لبریز از عطر گلاب کنم... می شنوی حرف هایم را مادربزرگ خوبم؟ آنقدر هوایت را کرده بودم که با اجازه ات امروز سجاده ات را باز کردم... خانه پر شد پر از بوی تو پر از بوی خاطرات شیرینت... دوباره گل گذاشتم کنار مهر و تسبیحت... می خواهم بپچید همیشه عطر یادگاری های پر برکت تو در خانه بوی بهشت گرفته وجودم در چادر نماز تو می بوسم سجاده ات را به هوای بوسیدن دست ها ی تو دلم برایت خیلی تنگ است کاش هنوز هم بودی زود بود برای این که فقط خاطراتت برایمان یادگار بماند...

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت