و آهوی چهارم گفت:تو دروغ گو هستی.
رئیس آهوها سخنشان را قطع کرد و گفت:او راست می گوید و دروغ نمی گوید.هنگامی که کوچک بودم پرنده ی عاقل به من گفت:پشت کوه ها جهان دیگری است و آنرا به رئیسمان گفتم اما او سخنم را قبول نکرد و خندید،همانطور که می دانید من همیشه آسایش شما را می خواهم پس ما باید مهاجرت کنیم.
همگی از کوه بالا رفتند و جهانی جدید پیدا کردند و بسیار خوشحال شدند.