LUCAN

نگارش دهم. درس4 نگارش دهم

اگه میشه یدونه بفرستید لطفاً از روی گوگل نباشه

جواب ها

انشای تخیلی درباره آسمان شب --- در یک شب آرام و دل‌انگیز، آسمان به مانند یک بوم بزرگ و تاریک، با ستاره‌های درخشان و ماهی نقره‌ای تزئین شده بود. ستاره‌ها مانند الماس‌های ریز و درخشان در دل آسمان می‌درخشیدند و هر کدام داستانی برای گفتن داشتند. من به حیاط خانه‌ام رفتم و به آسمان نگاه کردم. ناگهان متوجه شدم که یکی از ستاره‌ها به آرامی در حال نزدیک شدن به زمین است. با تعجب به آن نگاه کردم و دیدم که این ستاره، یک موجود جادویی به نام 'ستاره‌سفر' است. او با لبخندی بر لب، به من گفت: 'سلام! من آمده‌ام تا تو را به یک سفر جادویی ببرم!' با شگفتی و هیجان، دست او را گرفتم و ناگهان در یک چشم به هم زدن، در میان ابرهای نرم و پفکی پرواز کردیم. زیر پای ما، زمین به مانند یک فرش سبز و زیبا گسترده شده بود. در دوردست، کوه‌ها و دریاها به زیبایی درخشان بودند. ستاره‌سفر به من نشان داد که چگونه می‌توان با ستاره‌ها صحبت کرد و هر کدام از آن‌ها آرزوهایی دارند. او به من گفت که اگر به یک ستاره نگاه کنی و آرزویی کنی، آن آرزو به حقیقت می‌پیوندد. ما در آسمان پرواز کردیم و به سیارات مختلف سفر کردیم. هر سیاره دنیای خاص خود را داشت و موجودات جالبی در آنجا زندگی می‌کردند. من از این سفر شگفت‌انگیز لذت می‌بردم و احساس می‌کردم که در یک خواب زیبا هستم. سرانجام، ستاره‌سفر مرا به زمین بازگرداند و گفت: 'یادت باشد، همیشه به آسمان نگاه کن و به ستاره‌ها فکر کن. آن‌ها همیشه در کنار تو هستند و آرزوهایت را می‌شنوند.' با قلبی پر از شادی و امید، به آسمان نگاه کردم و فهمیدم که هر شب، آسمان پر از جادو و زیبایی است. --- امیدوارم این انشا به دلت نشسته باشد!

سوالات مشابه درس4 نگارش دهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام