جواب معرکه
دهان گاهی تنوریست فروزان که از آتش زبان به درد می آید انسان هم آنگونه است گاهی در ماتم سکوت واژه یا جمله ای را مقدمه ی از دست دادن سر خود می کند .
گاهی هم با همان جمله یا واژه دریایی از عظمت و شکوه را نصیب خود می کند سخن دانا به مروارید می ماند نه گرداب سنگی ، بزرگترین اشتباهی آدمی گاهی سخن گفتن است در جمعی که آدمیانش زود شیفته ی قضاوت هستند اما شمع ها بهانه اند انسان اصیل مانند دریا می ماند که خود می داند چه زمان باید بر دشت ها بنالد اما نادان و پرگو چون زلزله ایست در زیر زبان خود وقتی حرف میزند وجودش را چند ریشتری پر می زند .
آری باید گفت باید سکوت کرد اما نه سکوت داعمی نه گفتار بی منطقی باید آموخت که شمع بود در تاریک ترین شب ها نور بود این است رسم کلام .