انشا: گفتگویی میان خودکار و دفتر
**بند آغازین:**
در یک روز زیبا و آرام، خودکار و دفتر در گوشهی میز تحریر کنار هم نشسته بودند. خودکار با خود فکر میکرد که چقدر کارش مهم است و دفتر هم به او مینگریست و به نقش خود در این دوستی میاندیشید. آنها تصمیم گرفتند تا در مورد اهمیت هر یک از خود، گفتگو کنند.
**بند میانی:**
خودکار گفت: «من خیلی خوشحالم که به تو متصل هستم، دفتر! بدون من، هیچ چیز نمیتوانست روی تو نوشته شود. من کلمات، نقاشیها و یادداشتها را زنده میکنم و به آنها روح میبخشم. وقتی کسی با من مینویسد، احساس میکند که افکارش را به دنیای واقعی منتقل میکند.»
دفتر با لبخند پاسخ داد: «بله، خودکار عزیز؛ تو نقش اصلی را دارا هستی، اما من هم بدون تو بیفایده هستم. من فضایی را فراهم میکنم تا تمامی اندیشهها، شعرها و داستانها شکل بگیرند. من محلی برای ثبت ایدهها و خاطرهها هستم. هر بار که کسی درون من چیزی مینویسد، بخشی از زندگیاش را برای همیشه حفظ میکند.»
خودکار ادامه داد: «درست است، دفتر! ما هر دو مکمل یکدیگریم. تو اطلاعاتی را که من منتقل میکنم، نگه میداری و من تنها ابزاری هستم که این اطلاعات را به کلمات تبدیل میکند. به نظرم، دوستی ما بهترین نوع همکاری است.»
**بند پایانی:**
در انتهای گفتگو، خودکار و دفتر به این نتیجه رسیدند که هر دو نقش بسیار مهمی در زندگی روزمره انسانها ایفا میکنند. آنها فهمیدند که بدون همکاری یکدیگر، نه تنها کارایی نخواهند داشت، بلکه دنیای علم و هنر نیز از وجودشان خالی خواهد بود. در نهایت، خودکار با خوشحالی گفت: «ما به همدیگر احتیاج داریم، و این همکاری باعث میشود که دنیای بهتری بسازیم.»
به همین ترتیب، این دو دوست همواره در کنار هم باقی ماندند و هر روز سعی کردند تا دانش و خلاقیت انسانها را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشند.