وزن عروضی( فعولن فعولن فعل)
دلم تنگ است و نامت در دل من
همی پیچد چو آوای سُحوری رسن
به هر کوی و گذر جویم نشانت
که شاید باز یابم ناگهانت
جهان بی تو چو زندان است بر من
فرو ریزد غبار غم به دَمن
مرا امید وصل توست پیمان
که بی دیدار تو جانم شود ویران
اگر یک روز رویت را ببینم
به صد خورشید در دل روشنیام
تو آن ماهی که در شب میدرخشی
تو آن رازی که در جان میگذشتی
مجنون