𝒻𝒶𝓉ℯ𝓂ℯℎ 𝒵𝒶ℎ𝓇𝒶 🕸️🕳️

فارسی ششم. درس 10 فارسی ششم

انشا طنز با کلمات آبگوشت. لنگه کفش. گربه

جواب ها

آبگوشت خوشمزه ای توی حیاط مادربزرگ روی پکنیک درحال قل قل کردن بود.. اخه گاز قطع بود و ماهم برای غذای ظهر از پکنیک ته انباری استفاده کردیم. همین که چشم مادربزرگم از قابلمه ی آبگوشت دور شد یه گربه ی بی حیا چنان با ذوق دور قابلمه میپیچید که از اشتهای اون من گشنه تر شدم. مادربزرگم تا دیدش لنگه کفش داییم رو گرفت و سمتش پرت کرد و زیر لب غر غر کرد اما منم از خجالت جناب گربه درومدم و رفتم براش ی تیکه گوشت اوردم و بی خبریِ همگی دادم بهش خورد معرکه یادت نره واگرنه گزارش میشی

سوالات مشابه درس 10 فارسی ششم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام