ریاضی هشتم -

فصل3 ریاضی هشتم

rAmir

ریاضی هشتم. فصل3 ریاضی هشتم

یکی جواب بده لطفا تاج میدم

جواب ها

roshanak kordani

ریاضی هشتم

تاج بده🌿💗🫐 دلیل منطقی ( نمایش کوتاه طنز) مادر : ای وای تو که هنوز خوابیدی . . . بلند شو ببینم . . . دختر : ( هشت ساله به نظر می رسد) خوابم میاد مامان . . . بذار بخوابم مادر : چی چی رو بذارم بخوابی پاشو مدرسه ت دیر شد دختر : دیر شد که دیر شد . . . اصلا برام مهم نیست . . . من دیگه نمی خوام مدرسه برم . . . مادر : به به . . . مبارکه . . .این مدلی شو دیگه ندیده بودم . . . پاشو ببینم مگه دست خودته که بخوای بری یا نری . .. . . زود باش بلند شو باید بری مدرسه . . . دختر : ( با حالتی لوس شروع به زار زدن می کند ) من نمی خوام مامان . . . چرا به من زور می گین؟ یعنی خواسته من اصلا براتون مهم نیست؟(شروع می کند به زار زدن بیشتر) مادر : ( تحت تاثیر این حالت کمی نرم می شود و حالا شروع به ناز کشیدن می کند ) ببین عزیزم تو که دختر خوبی هستی . . . تو که دختر نازی هستی . . . تو که عزیز دل مامانی . . . پاشو دیگه . . . تو پاشو برو منم قول می دم واسه ظهر که برگشتی مرغ لا پلو که خیلی دوست داری برات درست کنم . . . خوب شد دیگه؟ . . . حالا پاشو . . . دختر : اصلا . . . می دونی چیه مرغ لا پلو نمی خوام . . . مدرسه هم نمی رم . . . مادر : آخه یعنی چی . . . نمی شه که همینجوری بیخود و بی جهت صبح پاشی بگی مدرسه نمی رم . . . دختر : اصلا هم بیخود و بی جهت نیست . . . خیلی هم دلیل داره . . . مادر : خب بگو ببینم دلیلش چیه؟ دختر : من اگه نمی خوام برم مدرسه دو تا دلیل داره . . . دلیل اولش اینه که هیچکدوم از بچه ها منو دوست ندارن . . . مادر : خب عزیزم . . . تو اصلا به بچه ها کار نداشته . . . مهم معلم هاست . . . دختر : آخه دلیل دوم ش اینه که معلم ها هم منو دوست ندارن . . . حالا دیدی . . . دیدی دلیل هام منطقی بود . . . مادر : نه اصلا هم دلیل هات منطقی نبود . . . دختر : نه خیر . . . خیلی هم منطقی بود . . . مادر : ببین دخترم . . . من واسه این می گم دلیل هات منطقی نیست چون خودم دو تا دلیل کاملا موجه دارم تو همین الان باید از جات بلند شی و بری مدرسه . . . دختر : خب چیه دلیل ت؟ مادر : قول می دی اگه منطقی بود گوش کنی؟ دختر : آره قول می دم . . . مادر : قولِ قول . . . دختر : قولِ قول . . . مادر : ( بعد از کمی مکث ) دلیل اول اینه که تو الان پنجاه و دو سال ته . . . دختر : ( تقریبا لحنش تغییر می کند و به بزرگسال نزدیک می شود) خب دلیل دوم . . . مادر : دلیل دوم هم اینه که شما مدیر اون مدرسه هستی . . . دختر : ( دیگر کاملا از بچه گانه حرف زدن دست بر می دارد ) خیله خب مامان پا شدم . . . دیگه نمی خواد ادامه بدی . . . مادر : آفرین دختر خوب . . . دختر : فقط یه چیزی . . . شما هم در ضمن قول ت یادت نره . . . مادر : کدوم قول؟ دختر : مرغ لاپلوی ظهر . . . نیام ببینم فراموش کردی . . . پایان ♡________________________________♡

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت