ساعت انشا بود و معلم با ما این چنین گفت:«بچه ها گوش کنید، به نظر ما شهدا مثل خورشید هستند.»
دانش آموز دیگری گفت:« شهید مانند چراغی است که در خانهی ما میسوزد و نور میدهد.»
و کسی دیگر گفت:« شهید مانند داستانی پر از حوادث مختلف و زیبایی است».
مصطفی گفت:«شهید مانند یک نمره ای بیست است که در دفتر قلب من و تو میماند.»
به صورت ساده و روان
بفرمایید 🙏
حضرت علی که شیر خدا و امیر و سرور سرزمین عرب بود، با تاریکی شب دوست و انس داشته است.
شب از رازها و مناجات حضرت علی باخبر است. دل شب از راز علی با خداوند آگاه است.
شب، تمام مناجات و دعاهای حضرت علی و جوشش شور و هیجان عاشقانه حضرت علی با خداوند را شنیده است.
مسجد کوفه هنوز مناجاتهای ارزشمند و گرانقدر حضرت علی را به خاطر دارد و از شنیدن آن متحیر و بیهوش است.
از زمانی که سپیده سحر، تاریکی شب را به روشنی روز درآورد، حضرت علی را بیدار و مشغول راز و نیاز دیدهاست.
حضرت علی آن مرد ناشناسی بود که در تاریکی شب برای کودکان یتیم عرب غذا میبرد.
حضرت علی آن عاشقی است که خطر مرگ را پذیرفت و در جای پیامبر خوابید.
در آن سحرگاه عجیب و شگفتانگیز حلقه در دامنش را گرفت و مانع رفتن او شد.
در، لباس علی را گرفت و گفت: یا علی از رفتن به مسجد منصرف شو و از من عبور نکن.
ای علی، انسانهای عارف و مومن، شیفته دوستی تو هستند. ای علی، جان همه انسانهای جهان فدای تو باد
معرکه لطفا
ساعت انشاء بود و معلم با ما این چنین گفت:«بچه ها گوش کنید، به نظر ما شهدا مثل خورشید هستند.
مرتضی گفت:« شهید مثل گل شقایق، سرخ است»
دانش آموز دیگری گفت:« شهید مانند چراغی است که در خانهی ما میسوزد و نور میدهد.»
و کسی دیگر گفت:« شهید مانند داستانی پر از حوادث مختلف و زیبایی است».
مصطفی گفت:«شهید مانند یک نمرهی بیست است که در دفتر قلب من و تو میماند.»
معرکه بده ترو خدا🙏🏻🙏🏻