علی ‌‌

نگارش هشتم. درس 1 نگارش هشتم

انشا درباره زمستان . انشا کاملی باشه از گوگل نباشه . به ۳ تا از بهترین ها هم تاج میدم .

جواب ها

mohammad

نگارش هشتم

سلام تاج نمی خواهم به جاش عضو کانال hashtom78 شوید . تو کانال پر از انشا دست نویس هست که از گوگل نیست . انشا زیر هم دست نویس هست مقدمه: زمستان فصلی زیبا و شگفت‌انگیز است که با گردش آرام دانه‌های برف و سرمای دلچسب خود، طبیعت را در لباسی سفید و نقره‌ای می‌پوشاند. این فصل یکی از چهار فصل مورد علاقه من است که نشان از زیبایی‌ها و تحولات طبیعی دارد. بدنه: زمستان با سرمای خود، لحظاتی گرم و دوستانه را در خانه‌ها به ارمغان می‌آورد. در این فصل، خانواده‌ها بیشتر با هم جمع می‌شوند. بازی‌های برفی، سرسره بازی و ساخت آدم‌برفی از فعالیت‌هایی است که کودکان و حتی بزرگ‌ترها از آن لذت می‌برند. درختان که به خواب زمستانی رفته‌اند، در زیر لایه‌ای از برف آرام گرفته‌اند و آسمان گاهی پرده‌ای از ابرهای سفیدی دارد که آرام و نرم بر سرزمین‌ها می‌ریزند. همچنین، زمستان با تغییرات دما و محیط زیستی خود به ما یادآوری می‌کند که طبیعت همیشه در حال تغییر و تحول است. این فصل با بارش‌هایش زندگی را در سدها و رودخانه‌ها جاری می‌سازد و آمادگی طبیعت برای بهار را فراهم می‌کند. نتیجه‌گیری: زمستان نه تنها طبیعت را به گونه‌ای متفاوت به نمایش می‌گذارد، بلکه فرصتی است برای ما انسان‌ها تا در کنار هم بودن را بیشتر تجربه کنیم. این فصل با تمام زیبایی‌ها و ویژگی‌هایش نشان می‌دهد که هر فصلی از طبیعت ارزش خود را دارد و می‌تواند یادآور تغییرات و تحولات طبیعی و انسانی باشد. امیدوارم همه‌تان زمستانی پر از نشاط و شادی داشته باشید!
𝑲𝒐𝒅𝒆𝒊𝒏

نگارش هشتم

بنام خداوند بخشنده مهربان موضوع انشا: زمستان ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ زمستان از راه رسیده بود. همه چیز در برابر سرمای استخوان سوز زمستان مقاومت میکرد و گل ها و برگ ها خودشان را قایم کرده بودند و به چشم نمی خوردند.فقط برف و سرما بود که در این راه من را همراهی می کرد. شب در خیابان های شهر، قراری عاشقانه با زمستان که لباسی از جنس برف به تن کرده بود. با هر قدم که برمی داشتم پا بر تکه ای از وجودش می گذاشتم. برای من تمام خیابان هارا به رنگ سفید در آورده بود و گاهی موهایم را با دستان سفیدش نوازش می کرد. ماه از دور ما را تماشا می کرد و آدم برفی ها در سکوت ذوق می کردند. مهم نبود در خیابان چندم هستیم، مهم نبود ساعت از نیمه شب گذشته بود، ما به راه خود ادامه می دادیم‌. قلبم آرام گرفته بود. انگار از بین تمام فصل ها فقط منتظر زمستان بود. وزش سرد باد پوستم را می بوسید و وجود من با زمستان پیوند خورده بود‌. انگار که من دختر این فصل بودم. در آن شب سرد و در آن قرار عاشقانه، من به زمستان قول دادم که نه ماه از سال را منتظرش میمانم و باز هم در همین خیابان ها و بین برف ها، با حضور ماه و آدم برفی ها، یکدیگر را ملاقات میکنیم. ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ پایان.

سوالات مشابه درس 1 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام