ادامه...
وزیر مردی شایسته و اهل ادب و دانشمند خوش قیافه و فروتن و خوش سخن دیدم ما را به نزد خود مهمان کرد و از اول شعبان نیمه ماه رمضان آنجا بودیم و آن سی سکه طلایی که عرب صحرانشین بابت کرایه شتر از ما می خواست این وزیر دستور داد تا به او بدهی را داده و مرا از آن رنج و سختی بدهی نجات دادند.
خداوند بزرگ و بلندمرتبه همه بندگان خودش را از عذاب بدهی و وام گشایش دهد به حقیقت حق و اهلکش سوگند و وقتی که میخواستیم برویم ما را با هدیه و پاداش و بزرگداشت از راه دریا فرستاد .چنانکه در بزرگواری و آسودگی خیال به ایران رسیدیم از برکت خیر وجود آن انسان آزاده که خدای عزیز و بزرگ و بلند مرتبه از انسان های آزاده راضی باشد. بعد از آن چه وضع مالی ما خوب شده بود و ما هر کدام لباسی بر تن داشتیم روزی به حمام میرفتیم که ما را در آن راه ندادند وقتی از در وارد شدیم حمامی و تمام کسانی که آنجا بودند بلند شدند و ایستادند تا زمانی که ما در حمام بودیم دلاک و همه به ما احترام گذاشتند و وقتی بیرون آمدیم هر کس در رختکن بود بلند شدند و ایستادند و ننشستند تا وقتی که لباس پوشیدیم و بیرون آمدیم در آن میانه شنیدم حمامی به