فارسی هفتم -

درس 10 فارسی هفتم

مهناز خانمحمدی

فارسی هفتم. درس 10 فارسی هفتم

هر کس صفحه 96 معنی شعر گل و گل رو بفرسته تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

Hasti aslami

فارسی هفتم

تاج بدههه

جواب معرکه

iliya Gharehkhani

فارسی هفتم

گل و گل شبی در محفلی با آه و سوزی *** شنیدستم که مرد پاره دوزی چنین می‌گفت با پیر عجوزی *** «گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم» یک شب در مجلسی شنیدم که پیرمرد کفش دوزی با حسرت و ناله به پیرزنی می‌گفت: روزی در حمام گل خوشبویی از یار محبوبی به دستم رسید. گرفتم آن گل و کردم خمیری *** خمیری نرم و نیکو، چون حریری معطر بود و خوب و دلپذیری *** «بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم» آن گل را گرفتم و با آن خمیری درست کردم که مانند ابریشم نرم بود. آن گل خیلی خوش‌بو بود. از او پرسیدم آیا تو مشک یا عبیر هستی؟ زیرا که بوی خوش تو من را مست کرده است. همه گل‌های عالم آزمودم *** ندیدم چون تو و عبرت نمودم چو گل بشنید این گفت و شنودم *** «بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم» من گل‌های زیادی دیده‌ام ولی هیچ گلی مانند تو نبود و از عطر تو تعجب می‌کنم. وقتی گل این حرف مرا شنید گفت: من گِل ناچیز و بی‌مقداری بودم ولی مدتی هم‌نشین گُل شدم. گل اندر زیر پا گسترده پر کرد *** مرا با همنشینی مفتخر کرد چو عمرم مدتی با گل گذر کرد *** «کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم» گل خودش را زیر پای من گسترد و به من افتخار هم‌نشینی با خودش را داد. وقتی بخشی از عمرم در کنار گل گذشت، صفات خوب و عطر هم‌نشینم در من تاثیر گذاشت و من خوش‌بو شدم. وگرنه من همان خاکی هستم که بودم و تغییری نکردم. معنی لغات درس گل و گل: محفل: مجلس و گروه پاره دوز: کفش دوز عجوز: پیرزن مشک: ماده سیاه رنگ و خوش‌بو عبیر: نوعی ماده خوش‌بو دلاویز: دلپذیر و عطرآگین

جواب معرکه

Non iii

فارسی هفتم

شبی در محفلی با آه و سوزی *** شنیدستم که مرد پاره دوزی چنین می‌گفت با پیر عجوزی *** «گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم» یک شب در مجلسی شنیدم که پیرمرد کفش دوزی با حسرت و ناله به پیرزنی می‌گفت: روزی در حمام گل خوشبویی از یار محبوبی به دستم رسید. گرفتم آن گل و کردم خمیری *** خمیری نرم و نیکو، چون حریری معطر بود و خوب و دلپذیری *** «بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم» آن گل را گرفتم و با آن خمیری درست کردم که مانند ابریشم نرم بود. آن گل خیلی خوش‌بو بود. از او پرسیدم آیا تو مشک یا عبیر هستی؟ زیرا که بوی خوش تو من را مست کرده است. همه گل‌های عالم آزمودم *** ندیدم چون تو و عبرت نمودم چو گل بشنید این گفت و شنودم *** «بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم» من گل‌های زیادی دیده‌ام ولی هیچ گلی مانند تو نبود و از عطر تو تعجب می‌کنم. وقتی گل این حرف مرا شنید گفت: من گِل ناچیز و بی‌مقداری بودم ولی مدتی هم‌نشین گُل شدم. گل اندر زیر پا گسترده پر کرد *** مرا با همنشینی مفتخر کرد چو عمرم مدتی با گل گذر کرد *** «کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم» گل خودش را زیر پای من گسترد و به من افتخار هم‌نشینی با خودش را داد. وقتی بخشی از عمرم در کنار گل گذشت، صفات خوب و عطر هم‌نشینم در من تاثیر گذاشت و من خوش‌بو شدم. وگرنه من همان خاکی هستم که بودم و تغییری نکردم. معنی لغات درس گل و گل: محفل: مجلس و گروه پاره دوز: کفش دوز عجوز: پیرزن مشک: ماده سیاه رنگ و خوش‌بو عبیر: نوعی ماده خوش‌بو دلاویز: دلپذیر و عطرآگین محمد تقی بهار که ملقب به ملک‌الشعرای بهار است، از شاعران بزرگ معاصر کشورمان است. او در این شعر به زیبایی تاثیر همنشین و دوست خوب را به تصویر کشیده است. ما هم باید از آن درس بگیریم و در انتخاب دوستان و همنشینان خود دقت کنیم و با افراد خوب نشست و برخاست کنیم.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت