عزیزم تاج یادت نره 🌷
انشا در مورد پروانه ای هستید که در تاریکی شب ، شمعی روشن پیدا کرده اید.
در تاریکی شب با بال های رنگین خود که هر کدام از بال هایم همچون رنگین کمان رنگ های خیره کننده ای بر آن نقش بسته است، که در تاریکی شب جلوه های زیباتری پیدا می کند. و از این سو به آن سو پرواز می کنم تا به نوری برسم.
پروانه ها در تاریکی شب هر جا که نور کمی باشد به آنجا می روند و در آن نور مانند خدایی پرواز می کنند که به نظر می رسد دور آن می چرخد و خدای خود را طواف می کند.
در همین تاریکی به دنبال یک روشنایی می گشتم، شمعی روشن از دور دیدم که با دیدن نور شمع سریعتر پرواز کردم تا هر چه زودتر به شمع برسم و تا در کنار همان شمع به آرامش برسم، اما باید حواسم را جمع کنم که مبادا همین شمع که به دنبالش می گردم پر های زیبایم را بسوزاند و مرا به کام مرگ بکشاند.
با رسیدن به شمع با شادمانی پر زدم و مانند دیوانه ایی به دور شمع پرواز کردم، و تا خود سپیده ی صبح از شادی زیاد به دور آن رقصیدم و بال های زیبایم را به نمایش گذاشتم. و زمانی که روشنایی خورشید در صبح را دیدم از آنجا دور یشدم تا در شبی دیگر به جستجوی نور شعمی دیگر پر بزنم و دور شوم.
🙃