سارا

نگارش هشتم. درس5 نگارش هشتم

سلام انشا درمورد لحظاتی در نانوایی بگید ممنون میشم آغازین ، میانی ، پایانی داشته باشه خیلی زود چون زیاد وقت ندارم

جواب ها

زهرا باغدار

نگارش هشتم

انشا:لحظاتی در نانوایی با قدم هایی آهسته طول پیاده رو را طی می کردم و ذهنم مشغول بافتن رویا و خیال بود که بویی آشنا مرا به خودم آورد، بوی نان تازه در خیابان پیچیده بود، اطراف را گشتم و دیدم جلوتر یک نانوایی قرار دارد و چند نفر در صف منتظر هستند تا نوبت شان شود و نان تازه بخرند. چشم هایم را بستم و بوی نان تازه را با نفس هایی عمیق و طولانی استشمام کردم و بعد با این که هیچ برنامه ای برای خرید نان نداشتم به نانوایی نزدیک شدم و پشت سر دختری کوچک که دست در دست مادر در صف منتظر بود ایستادم. برای مدتی دست های نانوا که خمیرها را به ترتیب درون تنور می برد و نان های تازه را از آن خارج می کرد و می شمرد و به مشتری هایی که در صف بودند می داد را تماشا کردم. پس از چند دقیقه نوبت من شد و بالاخره چند نان برداشتم و از نانوایی خارج شدم، گرمای نان ها را روی دستم هایم حس می کردم و بوی نان تازه مرا به یاد بچگی هایم و خانه ی مادر بزرگ می انداخت که گاهی وقت ها برای مان نان می پخت. او در حیاط خانه ی روستایی اش تنوری داشت که در زمان حضور ما از پدر می خواست تا هیزم درون آن بریزد و برای پخت نان آماده اش کند و بعد خودش خمیر درست می کرد و مشغول پخت نان می شد. گاهی هم هدیه ی مادر بزرگ به ما نان های سنتی بود که به شکل گل و قلب درست می کرد و ما با دیدنشان چنان ذوق می کردیم که گویا صاحب دنیایی شده ایم. اما افسوس که مادر بزرگ برای همیشه از پیش ما رفت و ما دیگر عطر و طعم نان های تازه اش را نچشیدیم، به یاد مادر بزرگ لبخند تلخی زدم و قدم های تندتری برداشتم. چند لحظه بعد جلوی در خانه بودم، زنگ را به صدا درآوردم و نان ها را به دست مادر که از ذوق دیدن نان تازه لبخندی صورتش را پوشانده بود دادم.

سوالات مشابه درس5 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام