فاطمه

نگارش نهم. درس 3 نگارش نهم

یک انشادرمورد(تخیلی ترین خوابی که دیدم )ازاینترنت نباشه لطفا

جواب ها

جواب معرکه

ᴜɴ ᴋɴᴏᴡɴ

نگارش نهم

سلام تاج یادت نره پایان بازه خودت ببند انشای ادبی با موضوع تخیلی ترین خوابی که دیدم مقدمه: من همیشه علاقه زیادی به خواب دیدن داشتم. خواب برای من یک راه فرار از واقعیت بود. یک راهی برای سفر به دنیاهای دیگر و تجربه کردن چیزهای جدید و شگفت انگیز. من بارها خواب های عجیب و غریبی دیده ام، اما یک خواب هست که هرگز فراموشش نمی کنم. تخیلی ترین خوابی که تا به حال دیده ام. بند اول: این خواب را چند سال پیش دیدم. شبی که برف زیادی باریده بود و من خیلی خسته بودم. من در تخت خواب خود دراز کشیدم و چشمانم را بستم. اما به جای خوابیدن، من وارد یک دنیای متفاوت شدم. یک دنیایی که همه چیز در آن از شیشه ساخته شده بود. بند دوم: من در این دنیای شیشه ای قدم می زدم و به اطرافم نگاه می کردم. همه چیز درخشان و شفاف بود. خانه ها، درختان، ماشین ها، حتی آدم ها. همه از شیشه های رنگی و زیبا ساخته شده بودند. من می توانستم از طریق آنها به داخلشان نگاه کنم و حرکاتشان را ببینم. انگار که یک بازی جذاب بود. بند سوم: من از این دنیای شیشه ای خوشم می آمد. احساس می کردم که هیچ چیز نمی تواند من را متوقف کند. من می توانستم به هر جایی که دلم می خواست بروم و هر چیزی که دوست داشتم بکنم. من به خانه های شیشه ای وارد می شدم و با اشیای شیشه ای بازی می کردم. من روی درختان شیشه ای می نشستم و از منظره لذت می بردم. من با ماشین های شیشه ای سواری می کردم و با سرعت زیاد می رفتم. بند چهارم: اما این دنیای شیشه ای هم مشکلات خودش را داشت. من باید مراقب می شدم که چیزی را نشکنم. چون اگر یک شیشه شکست، همه چیز شکسته می شد. من چند بار این اتفاق را دیدم. یک بار که با یک توپ شیشه ای بازی می کردم، توپ را به یک پنجره شیشه ای پرتاب کردم و پنجره شکست. بعد دیدم که خانه شیشه ای هم شروع به شکستن کرد و به زودی همه خانه به هم ریخت. صاحب خانه شیشه ای هم که از شیشه بود، شکست و ناپدید شد. بند پنجم: یک بار دیگر هم که روی یک درخت شیشه ای نشسته بودم، یکی از شاخه های شیشه ای را گرفتم و کشیدم. بعد دیدم که شاخه شکست و از درخت جدا شد. بعد دیدم که درخت هم شروع به شکستن کرد و به زودی همه درخت به قطعات کوچک شیشه ای تبدیل شد. من هم از روی درخت افتادم و روی زمین شیشه ای خوردم. خوشبختانه چیزی به من نشد، اما احساس می کردم که دنیای شیشه ای از من ناراحت است. بند ششم: من تصمیم گرفتم که دیگر با چیزهای شیشه ای بازی نکنم و فقط به آنها نگاه کنم. اما این هم کار آسانی نبود. چون هر چیزی که به آن نگاه می کردم، شروع به تغییر شکل می کرد. من دیدم که خانه های شیشه ای به شکل حیوانات شیشه ای تبدیل می شدند. من دیدم که درختان شیشه ای به شکل انسان های شیشه ای تبدیل می شدند. من دیدم که ماشین های شیشه ای به شکل میوه های شیشه ای تبدیل می شدند.

سوالات مشابه درس 3 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام