فارسی چهارم-

درس پانزدهم فارسی چهارم

سلینا قاسمی

فارسی چهارم. درس پانزدهم فارسی چهارم

سلام بچه ها میشه شعر شیر و موش رو به داستان تبدیل کنید؟ممنون میشم هم معرکه میدم هم بقران قول میدم اگه تو چیزی موندین کمکتون کنم؟ هوش مصنوعی لطفا پاسخ بده ممنون⚘🎀؟

جواب ها

جواب معرکه

امیررضا

فارسی چهارم

شیری در جنگل در حال استراحت کردن بود که موشی در خواب او را آزار میداد. موش آن قدر گوش شیر را گاز گرفت گاهی آزاد و دوباره گاز گرفت تااینکه شیر از خواب بیدار شد متعجب بود از رفتار بد موش بازیگوش دستش را بلند کرد و موش را گرفت موش گرفتار شد شیر قصد داشت موش را از بین ببرد. شیر گفت ای موش کوچک عزیز کرده با بزرگتر از خودت هم بازی میکنی؟ موش را ترس در بر گرفت وبه شیر التماس کرد و گفت : من موش کوچک و تو سلطان وحوش من در نزد تو هیچ هستم تو از من قوی تر و بزرگتری ومن یک موش خطاکار از تو می خواهم که مرا ببخشی. شیر از این موش گریان گذشت و او را رها کرد اتفاقا سه یا چهار روز دیگر شیر مثل موش گیر افتاد. یک شکارچی برای صید گرگ در همان اطراف تله گذاشته بود. تله ای که شکارچی برا گرگ گذاشته بود شیر در آن گیر افتاد. موش چون احوال شیر را فهمید خیلی زود برا ی آزاد کردن شیر به محل تله ای که شیر در آن گیر افتاده بود رفت. موش طناب ها را با دندان های خود پاره کرد تا که شیر از آن تله بیرون برود وجان سالم به در ببرد . شیر بخاطر اینکه موش را آزاد کرد خودش از چنگ صیاد رها شد

علی مسعودی مهر

فارسی چهارم

در یک جنگل کوچک شیری خوابیده بود تا اینکه موش کوچکی ب او را به هم زد موش مدام گوش شیر را گاز می‌گرفت گاهی رها می‌کرد و دوباره گاز می‌گرفت... تا شیر از خواب بیدار شد و از دست موش و کارهای بد او عصبانی شد شیر دستش را جلو برد و سر موش را گرفت موش بازیگوش گرفتار و اسیر شیر شد شیر به موش گفت موش لوس بی‌ارزش تو با دم شیر بازی می‌کنی با دم شیر بازی کردن ک ضرب المثل است و در جایی به کار می‌رود که فردی با کسی که بسیار قدرتمندتر از اوست درگیر شود موش بیچاره ترسید گریه کرد و شروع کرد به التماس کردن موش به شیر گفت ی شیر تو باد پادشاه حیوانات درنده‌ای و من موشی هستم و در برابر تو هیچم تو سلطان بزرگی هستی ولی من گناهکارم و کار اشتباهی کردم از تو انتظار دارم که من را ببخشی یر از التماس و گریه و زاری‌های موش دلش به رحم آمد پنجه‌اش را باز کرد و موش را رها کرد اتفاقا سه چهار روز بعد این اتفاق برای شیر افتاد یک شکارچی برای شکار گرگ در آن اطراف تله قرار داده بود اما تله شکارچی نصیب شیر شد و شیر به جای گرگ در تله افتاد وقتی موش از حال و وضع شیر با خبر شد به سرعت خود را برای آزاد کردن شیر رساند وش طناب‌های تله را با دندان‌هایش‌ جوید تا شیر از آن تله جان سالم به در برد و رها شد شیر چون موش را قبلاً آزاد کرده بود و او را کشته بود خودش هم از تله شکارچی رها شد چون نفر دومم و تو قسم خوردی باید معرکه بدی

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام