جواب معرکه
چشمانم را باز کردم و از اعماق وجودم به خاطر امروز خوشحال شدم،بلند شدم و لباس هایم را عوض کردم و به بیرون رفتم . همین که در خانه را برای ترک کردن خانه باز کردم با صحنه عجیبی رو به رو شدم …
همه جا سفید و آبی بود خبری از خانه ها ، خیابان ها و درختها نبود .
از خانه بیرون رفتم و به اطراف نگاهی انداختم و چیزی دیدم که حتی دیدنش در خواب هم زیبا بود ، درختی در ابر … جالب تر از آن این بود که ریشه های درخت تمام ابرها رو پوشانده بود به همین دلیل می توانستم به راحتی بر سر ابرها راه بروم .
رو به روی درخت بر سر تکه ابری نشستم و کتابم را در آورم و شروع کردم کشیدن :)
بعد از اتمام کارم بلند شدم و زمانی که خواستم قدم بردارم به پایین پرت شدم .
چشمانم را باز کردم . خواب عجیبی بود اما زیبا بلند شدم لباسم را پوشیدم و به بیرون رفتم همه چیز سر جای خودش بود ، کتابم را در آوردم همان طرح در خواب اینجا بود …