نگارش نهم -

درس 5 نگارش نهم

M.A.H.A.K

نگارش نهم. درس 5 نگارش نهم

سلام لطفا بازنویسی حکایت صفحه ۷٠ رو بفرستید احتیااجج دارمم🥲🥲 معرکه می دم

جواب ها

جواب معرکه

fatima

نگارش نهم

یک روز شخصی که دل درد داشت، نزد پزشکی رفت و گفت:«آقای دکتر، به دادم برس، طاقت ندارم، شکمم به شدت درد می کند.» پزشک پرسید: «امروز چه غذایی خورده ای؟» بیمار گفت: «نان سوخته خورده ام.» پزشک به دستیارش گفت : «قطره‌ی چشمی بیاور تا در چشم این بیمار بریزم.» بیمار گفت: «آقای دکتر من دل درد دارم، قطره ی چشم به چه درد من می‌خورد؟» پزشک پاسخ داد: «مشکل در بینایی تو است، زیرا اگر چشم بینا داشتی، نان سوخته نمی‌خوردی و به این درد دچار نمی شدی!» تاج¿

جواب معرکه

....

نگارش نهم

روزی روزگاری، مردی ساده‌لوح به نام حسن در یک دهکده کوچک زندگی می‌کرد. حسن همیشه کارهای عجیب و غریب انجام می‌داد و به همین خاطر معروف شده بود. یک روز، بعد از اینکه ناهار خورده بود، شکمش به شدت درد گرفت. درد آنقدر شدید بود که دیگر طاقت نیاورد و به سرعت به نزد طبیب دهکده رفت. حسن به طبیب گفت: 'ای طبیب دانا، شکمم به غایت درد می‌کند. نمی‌توانم تحمل کنم، لطفاً کمکم کن.' طبیب با دقت به او نگاه کرد و پرسید: 'حسن جان، امروز چه چیزی خورده‌ای؟' حسن با صداقت پاسخ داد: 'نان سوخته.' طبیب با تعجب گفت: 'نان سوخته؟' سپس به غلام خود گفت: 'داروی چشم را بیاور تا در چشم حسن بریزم.' حسن با چشمان گرد شده و پر از تعجب گفت: 'اما من درد شکم دارم، داروی چشم به چه کارم می‌آید؟' طبیب با لبخندی به او گفت: 'حسن جان، اگر چشمانت درست می‌دید، نان سوخته نمی‌خوردی!' حسن که متوجه اشتباه خود شده بود، خجالت‌زده شد و قول داد از آن به بعد بیشتر دقت کند. این حکایت به ما یادآوری می‌کند که باید به آنچه مصرف می‌کنیم و می‌بینیم توجه کنیم و از اشتباهات ساده جلوگیری کنیم. حسن نیز از آن روز به بعد با دقت بیشتری به اطراف خود نگاه می‌کرد و دیگر نان سوخته نمی‌خورد. هوش مصنوعی

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت