دین و زندگی دهم -

درس 11 دین و زندگی دهم

اسما محمدی

دین و زندگی دهم. درس 11 دین و زندگی دهم

ادامه ی درس🙏

جواب ها

😉از اون زرنگاش 😉

دین و زندگی دهم

مردی لباس زیبا در خیابان قدم میزد که مرد دیگری را بالباس تیغ تیغی دید که به نظر زیبا بود.به او گفت:بیا لباس هایمان را عوض کنیم،مرد با خوشحالی قبول کرد و لیاسشان را در جایی جدا از دید مردم تک به تک عوض کردند وقتی مرد لباس تیغ تیغی را پوشید از شدت تیزی آن سوراخ سوراخ شد و فهمید هر چیزی دیدنش راحته عقلش به چشمش میرسد ببخشید دیگه یکم ناجور شد خودت درست کن معرکه لطفاً!!

جواب معرکه

یاسین قطب آبادی

دین و زندگی دهم

روزی از روزگاری دو پسر باهم دوست میشن. یکی از آن ها فکر می‌کرد که دوستش پسری پاک و سالمی بود. ولی چند روز بعد که باهم مسابقه می‌دادند، متوجه شد که دوستش پاک نیست و اضافه وزن دارد و نمیتواند خوب بدود تا در مسابقه پیروز شود. بعد مسابقه پسرک گفت ما خوراکی و غدا های پرچرب میخوریم و ما شیطان را دوست داریم. خیلی بد شد دیگه

محدود شده دائمی

دین و زندگی دهم

اول معرکه به پیامم بده بعد جوابشو توی نظرات پیامم بهت میگم

روزی مردی سوار بر الاغش به یک جالیز خربزه رسید. خسته و تشنه، زیر سایه درخت گردویی که کنار جالیز بود ، رفت و آنجا دراز کشید.اوکه از دیدن بوته های خربزه ودرخت گردو،ب فکر فرو رفته بود، پیش خودش گفت:<<درخت کردگان به این بلندی ، درخت خربزه الله اکبر! منکه از کار خدا هیچ سردر نمی آورم؛ آخر چگونه خربزه ی به آن بزرگی را روی بوته ای به آن کوچکی و گردو به ای کوچکی را روی درختی بزرگ، آفریده است . خلاصه زیاده خیلی زیاده نمتونم تایپ کنم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت