ریاضی ششم -

فصل چهارم ریاضی ششم

هستی

ریاضی ششم. فصل چهارم ریاضی ششم

جواب بدید؟

جواب ها

هوای اول دی ماه ان سال آنقدر سرد شده بود که استخوان هایش راهم منجمد کند پوست لطیفش که جای خود داشت .

در فکر بود وهمانگونه که به نهال کوچک انار نگاه میکرد دستانش را به اغوش کشید و در خود جمع شد .

خانه ی کوچکش را از نظر گذراند و همزمان با اشکی که از چشمان ابی رنگش پایین می امد دست های کوچک و ظریفش را بر شکم بالا امده اش کشید .

بخاری خراب کنج اتاق بد جور در ان سرمای زمستانه دهن کجی می کرد . و چقدر ان زن تابستان های خانه ی نقلیشان را دوست داشت .

صدای زنگ بلبلی جدیدشان نوید امدن همسرش را میداد و چرا تا به حال دقت نکرده بود ترکیب صدای زنگ بلبلی و صدای باران رگباری به همراه صدای همسرش که با خوشحالی صدایش میزند اینقدر زیبا و دلنشین است .

بافت طوسی رنگش را محکم تر به دور خودش پیچید و دوان دوان از زیر باران پر از رحمت و ان باد سرد جانسوز خود را به در حیاط رساند در را باز کرد و همسرش با خوشحالی بخاری کوچکی را به همراه چند پاکت حاویی

وسایلی برای یک جشن کوچک شب یلدا بالا اورد و با خوشحالی تمام فقط یک جمله گفت ان هم مختصر و با ان جمله ی نیبند زن هم سر از پا نمی شناخت و مدام لبخندش به قهقه تبدیل میشد و ان جمله این بود خانمم کار پیدا کردم

با صدای همسرش از حال و هوای گذشته بیرون امد و با ان دست های چین خورده اش دست در دست همسرش به طرف اتاق پذیرایی حرکت کردند بچه ها و نوه هایشان با دیدنشان بلند بلند صلوات فرستادند و صدای

صلوات در میان جای جای خانه ی نقلیشان پیچید و زن که بعد از سال ها باز در شب یلدایی دوست داشتنیش پا در ان خانه گذاشته بود چشمش از پنجره ی چوبیشان به درخت پر بار انار افتاد لبخندش جان گرفت

برگشت و به خانه ی شلوغ و پر سر صدا نگاه کرد و همان طور که با همسرش به فرزندانشان نزدیک تر میشدند زیر لب نجواکرد

بازم هم شب یلدا ولی اینبار خانه ی ما گرم گرم سر در چیست اول دی و هوا اینقدر گرم چه شدکه زمستان از ان سرمای جانسوز دست کشید ان سرما کجا باشد و این خانه کجا اینقدر گرم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت