ترس، سایهای است که همواره در گوشهای از ذهن ما پنهان است، اما گاه در برابر نور قرار میگیرد و به هیولایی بزرگ و ترسناک تبدیل میشود. این سایه، مانند موجی است که با هر تجربه، هر نگرانی، و هر تصور منفی، بزرگتر و قدرتمندتر میشود. گاهی، این موج آرام و خزنده است، مانند نگرانی از آیندهای نامعلوم. گاهی دیگر، توفانی است که با طوفان خاطرات ناخوشایند، ما را به لرزه درمیآورد. ترس از شکست، از تنهایی، از ناشناختهها، از آیندهی مبهم، همگی در این سایه جا میگیرند و به هم میپیوندند تا تصویری ترسناک و غیرقابل تحمل از دنیای اطرافمان ترسیم کنند. این احساس، همواره با تجربیات گذشته، با انتظارات آینده، و با تصوراتمان از دنیای اطراف، در تعامل است و این تعامل، همواره این سایه را شکل میدهد و تغییر میدهد. هر فردی، بر اساس تجربیات و باورهای خود، با این سایه متفاوت روبرو میشود و به نوعی، با شکل و شمایل خاص خود، آن را تجربه میکند. این تجربه، گاه ما را وادار به فرار میکند، گاه به مبارزه وادارمان میسازد و گاه، ما را در تلاشی بیپایان برای شناخت و مهار این هیولای درون، به خودمان نزدیکتر میکند.
☆ممنون میشم معرکه بدی ☆