نگارش نهم -

درس 3 نگارش نهم

دیانا

نگارش نهم. درس 3 نگارش نهم

سلام.... وای انشا دادن که یک متن یا انشای احساسی درباره گرما😑😑گرما هم احساسی داره آخه کمک کنید ... مرسی

جواب ها

به تابستان بیشتر اشاره شده 😅😂 تابستان، فصل گرمِ بودن در کنار هم، فصل گشت و گذار در طبیعت بکر و زیبای الهی، فصل کار و تلاش مضاعف برای داشتن روزهایی روشن. اینک بهار کوله بارش را جمع کرده و قصد سفر دارد. فرزندانِ شکوفه اش را در دل خود پرورانده و هم اکنون، میوه هایی شده اند در آغوش درختان. بهار رفت و سبدهایی از میوه بر در خانه تابستان به یادگار گذاشت. تابستان اما، فارغ از دل مشغلگی های روزانه، در دنیای خودش سیر میکند! هم بازی خورشید می شود و جان می گیرد با هر تابش سوزناک او! سبد میوه همچنان در دستان تابستان خودنمایی می کند؛ انگور، برگ هایش را گسترانده و میوه های دانه دانه طراحی شده اش را به نمایش میگذارد. هلو، از خجالت گونه هایش سرخیده. زردآلو از فرط شوخ طبعی، لب هایش به خنده باز شده است. آلبالو و گیلاس هم شده اند گوشواره های درخت که هراز گاهی میهمان وعده صبحانه و نهار گنجشک ها می شوند! در دل هندوانه غوغایی به پاست؛ منتظر است دست بر دلش بگذارند و به شرط چاقو، شیرینی اش را بچشند. سبد تابستان پر است از میوه های رنگارنگ. تابستان، دست و دلباز است. همه را بی هیچ چشم داشتی به زمینیان می بخشد. بخشش و بزرگی را از خالقش آموخته است! چه سری در وجود تابستان نهفته است که این چنین گشت و گذار در دل او لذت بخش است؛ کوه ها کلاه برفی را که خورشید از سرشان برداشته، روانه رود میکنند و ماهی ها در دامنش آرام می گیرند؛ گله گوسفندان هم، هم مسیر رودخانه زلال می شوند و جان تشنه را لحظه ای با نوشیدنش، سیراب می کنند. تابستان، زیبا و سرشار از آرامش است چه برای بشر و چه غیر آن. آب بازی کودکان، رقص پرنده ها در آسمان آبی و از این شاخه به آن شاخه کردنشان بر روی درخت، سفرهای تابستانی و … همگی از نعمت وجود تابستان است؛ چه بسا وجود آن برای آنهایی که در تعطیلات و دور از امتحانات به سر میبرند، لذت بخش تر باشد! خالق تابستان را قدر بدانیم؛ تابستان همچون دیگر هدایای او عزیز و دلرباست.

... moon

نگارش نهم

انشا اول تابستان یکی از چهار فصل خداوند است که به برکت و سرسبزی و گرمای زیادش در بین فصل های دیگر شناخته شده است و من تابستان را خیلی دوست دارم. تابستان را دوست دارم به خاطر اینکه همه جای زمین را سبزه پوشانده، میوه های رنگارنگ روی درخت ها به ما چشمک می زنند، روزهای آن آنقدر طولانی است که می توانیم به همه کارهایمان برسیم و شب هایش معمولا دورهمی های شادی با دوستان خانوادگی مان داریم. تابستان فصل تعطیلات است، فصل دوچرخه سواری، فصل مسافرت به شهرهای خنک تر ایران و من به خاطر همین عاشق این فصل زیبا هستم. اگرچه بعضی اوقات به خاطر گرمای بیش از حد، هوس زمستان و برف و باران می کنم و این گرما ما را در خانه زندانی می کند اما به خاطر خنکی کولر این گرما خیلی زود از یادمان می رود و به خوبی می دانم همین گرما است که باعث می شود دانه های درختان به میوه تبدیل بشوند و آماده چیدن شوند. من و خانواده ام بسیاری از شب های تابستان بخصوص آخر هفته ها به پارک نزدیک خانه مان می رویم، دور هم می نشینیم، بازی می کنیم، شام می خوریم و از هوای خنک شب های تابستان لذت می بریم. هر ماه تابستان را هم چند روز در خانه پدربزرگ می گذرانیم که باغ میوه سرسبز دارد. گشتن و بازی کردن در آن جا، کمک به برداشت محصول و انگور چینی و خوابیدن در پشت بام هنگام شب ها خیلی خیلی خوش می گذرد.ی تابستان با این که خیلی خوب است اما همیشه بعد از مدتی که می گذرد دلم برای مدرسه، معلم و دوستانم تنگ می شود و دوست دارم زودتر تابستان تمام شود و دوباره به مدرسه بروم. مادرم همیشه می گوید من در بهار زندگی ام هستم و وقتی به سن و سال او برسم وارد تابستان زندگی ام خواهم شد. به قول مادرم آدم ها در تابستان زندگی پخته می شوند و تجربه های زیادی به دست می آورند. انشای دوم تابستان چه دیر می آمد و چه با شتاب می گذشت و چقدر خاطره برای ما می ساخت، قبل از دبستان که برای من تابستان و زمستان و بهارش چندان تفاوتی نداشت و چهار فصل خداوند را تنها در اضافه و کم شدن حجم لباس هایم درک می کردم و بس! به دبستان که رفتم تابستان پادشاه فصل هایم شد، همان که برای رسیدنش از اول مهر لحظه شماری می کردم و 365 روز سال را می شمردم، همان که سخت می آمد و قبل از آمدنش باید هفت خوان رستم را رد می شدم، هفت خوانی به تلخی امتحانات پایان سال! توصیف طعم روز آخر مدرسه و آغاز تعطیلات تابستان غیرممکن است اگرچه همه ما مزه آن را زیر زبان خود احساس کرده ایم! سه ماه بدون درس و مشق، سه ماه تا دیروقت بیدار ماندن، صبح زود بیدار نشدن، سه ماه تفریح، بازی های کودکانه عصرگاهی، مسافرت و … اما چه زود می گذشت این سه ماهی که یک سال منتظرش بودم، در یک چشم به هم زدن همه روزهایش خاطره می شد و می رسید آن روزهایی که از فکر کردن به آن هم تنم می لرزید! همان روزهای آخر تابستان … همان روزهایی که شمارش هایم دوباره شروع می شد و بوی ماه مهر تمام اعصاب بویایی ام را دچار اشکال می کرد. تنها دلخوشی آن روزها خریدن لباس های نو بود، دفتر نو و دیدن دوستانم در لباس فرم مدرسه، اولین روز مدرسه همیشه با ذوق و شوق بود، بیشتر در حد معارفه و خوش و بش هایی معمولی اما چه زود درس و مشق و ساعت 9 شب خوابیدن جای آن همه شادی تابستانی را می گرفت و من دوباره شمارشگر سالیانه ام را با عدد 365 تنظیم می کردم و روز از نو …

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت