انوشیروان عادل در قصر نشسته بود که بزرگمهر از در وارد شد. انوشیروان برای بزرگمهر احترام زیادی قائل بود. او را کنار خود نشاند و با او شروع به صبحت کرد. انوشیروان سوال های متعددی از بزرگمهر پرسید. بزرگمهر سوال های انوشیروان را با آرامش، پاسخ می داد و انوشیروان به نشانه تأیید، سری تکان می داد، تا اینکه انوشیروان پرسید:《 ای وزیر آگاه و با کفایت ما، آیا تو همه چیز را در عالم می دانی؟》بزرگمهر از خجالت سرخ شد و سرش را پایین انداخت و با شرم و حیا جواب داد:《 نه، ای پادشاه.》پاسخ بزرگمهر برای انوشیروان بسیار جالب بود. دوباره پرسید:《 بزرگمهر، پس همه چیز را چه کسی می داند؟》بزرگمهر سر را بلند کرد و گفت:《 عالیجناب، همه چیز را همگان می دانند و همگان هنوز از ماد متولّد نشده اند》.
تأیید فراموش نشه.