سلام،من از روی متن گوگل نوشتم اما به این نتیجه هم رسیدم که معلممون هم همین رو گفته!امیدوارم مطلب کمکمتون کرده باشه:)🎀
در تاریخ، انسانهای بسیاری بوده اند که همهی توان و جان خود را برای رسیدن به هدف خویش فدا کرده اندو گاهی نجات مردمی یا آیندهی ملّتی به هوشیاری و فداکاری و تصمیم بهنگام و جان فشانی به موقعیت نفر یا جمعی محدود، وابسته میشود. در همهی جوامع بشری، فداکاری چنین انسانهایی را ارج مینهند و تلاش میکنند خاطرهی آنها را در تاریخ و ادبیات و آثار هنری خود حفظ کنند.
در داستانهای کهن ایرانی، آرش، دلاور مردی بود که وقتی قرار شد کمانداری ایرانی، تیری رها کند و هرجا که تیر فرود آمد، مرز ایران باشد، دلیرانه بر قلّهی دماوند برآمد و تیری در چلّهی کمان نهاد و با پرتاب کردن آن، سرزمین ایران را از بیگانگان رهایی بخشید و جان خود را در این راه فدا کرد. خاطرهی این جان فشانی در راه پاسداری از میهن، هنوز در یادها زنده است. این سرزمین در هر روزگاری، پهلوانان و نام آوران بی شماری را در خود پرورانده است.
شهید «دریا قلی سورانی» یکی از دلاور مردان دوران دفاع مقدس بود که در نخستین ماههای جنگ تحمیلی با فداکاری شگفت انگیز خود، مانع سقوط شهر آبادان شد. شغل دریاقلی، اوراق فروشی بود. او در آن هنگام به همراه فرزند خردسال خود در گورستانی از اتومبیلهای فرسوده در «کوی ذولفقاری» در حاشیهی آبادان زندگی میکرد. در یک شب تاریک، ناگهان متوجه شد که سربازان دشمن بعثی به صورتی غافلگیرکننده از رودخانهی بهمن شیر گذشته اند و میخواهند شهر شهر محاصره شدهی آبادان را به اشغال کامل خود در بیاورند.
دریاقلی،فورا بی سر و صدا سوار بر دوچرخه شد و به راه افتاد.
دریاقلی در آن شب پاییزی نهم آبان ماه ۱۳۵۹ با همهی توان و قدرت، رکاب میزد.
انگار کسی در گوشش میگفت:«دریاقلی رکاب بزن، همه چیز به جوانمردی تو وابسته است. اگر کوتاهی کنی، همهی شهر و دیار نابود خواهد شد.
دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو چشم انتظار همت تو، دین و میهن است
موفق باشید:)🎀