علوم ششم -

درس 9 علوم ششم

سارینا

علوم ششم. درس 9 علوم ششم

سوالات علوم درس نهم رو بفرستید ولی از گوگل و یا برنامه درسی نباشه

جواب ها

Amirali

علوم ششم

شلوغی اتوبوس همیشه یکی از چالش‌های روزمره است. وقتی که صبح‌ها به سمت محل کار یا دانشگاه می‌رویم، اتوبوس‌ها پر از مسافرانی هستند که هر کدام در فکر خودشان هستند. بعضی‌ها در حال گوش دادن به موسیقی‌اند، برخی دیگر در حال خواندن کتاب یا چک کردن پیام‌هایشان. در این شلوغی، ممکن است فضای کمی برای نفس کشیدن وجود داشته باشد و گاهی اوقات باید به سختی خود را در بین جمعیت جا کنیم. اما در عین حال، این شلوغی می‌تواند فرصتی برای دیدن چهره‌های جدید و آشنا شدن با افراد مختلف باشد. شاید در این شلوغی، یک لبخند یا یک سلام ساده بتواند روز کسی را روشن کند. در نهایت، شلوغی اتوبوس بخشی از زندگی شهری است که با آن کنار می‌آییم و به نوعی تجربه‌ای مشترک بین همه ماست.

مین یونگی

علوم ششم

دختری در کنار من نشسته است و هندزفری در گوش دارد و موزیک گوش می‌دهد. زن میانسالی را می‌بینم که سبد خریدهایش در دست‌هایش هست و با نگاهی مثبت به دو کودکی که در روبرویش نشسته‌اند نگاه می‌کند خیلی کنجکاوم که در ذهنش چه می‌گذرد در کنار آن زن میانسال دختری نشسته است و کتابی در دستش دارد و با اشتیاق آن را می‌خواند در پشت سر من پسری نشسته است و با موبایلش با صدای زیاد بازی می‌کند و این باعث شده است که سر و صدا در اتوبوس به وجود بیاید و موجب اذیت و آزار دیگران شود همچنین در جلوی من دو زن نشستند و گرم صحبت هستند آنچنان که با اشتیاق سخن می‌گویند که حدس می‌زنم دو آشنا هستند که بعد مدت‌ها همدیگر را دیده‌اند در آن هرج و مرج صحنه‌ای ناراحت کننده‌ای را می‌بینم در دو صندلی جلوتر پیرمردی لاغر و فرسوده را می‌بینم که روی صندلی نشسته است و دو دست‌هایش را روی عصایش گذاشته است و با حسرت به آن سمت اتوبوس نگاه می‌کند وقتی به آن سمت خیره می‌شوم پدر و پسری را می‌بینم که مانند دو دوست با هم حرف می‌زنند دلم برای آن پیرمرد می‌سوزد هزار فکر و خیال می‌کنم شاید او هیچ فرزندی ندارد یا شاید فرزندانش او را رها کرده‌اند یا شاید فرزندش را بر اثر حادثه از دست داده است به هر حال امیدوارم که هیچ وقت این صحنه‌های ناراحت کننده را در واقعیت نبینم. تاج؟

Helya mh

علوم ششم

داخل یک اتوبوس شلوغ هستم اتوبوس فضای بسته و شلوغی داشت. بعضی‌ها ایستاده بودند و با دست خود به میله‌های فلزی زرد رنگ چسبیده بودند. بوی عطر و ادکلن همراه با بوی غذای خانگی در هوا پیچیده بود. من هم در گوشه‌ای ایستادم و سعی کردم تعادلم را حفظ کنم . در این شرایط هر کسی مشغول کاری بود. یکی از مسافران با صدای بلندی به تلفن همراهش پاسخ میداد و دیگری به موسیقی گوش می‌داد. بچه‌ها با شور و شوق از پنجره به بیرون نگاه می‌کردند و بزرگ‌تر‌ها مشغول خواندن روزنامه بودند. این تنوع احساسات و رفتار‌ها فضای جالبی را در اتوبوس ایجاد کرده بود. با نزدیک شدن به ایستگاه های بعدی جمعیت بیشتری سوار می‌شدند اوتوبوس هر بار که توقف می‌کرد فضا شلوغ و شلوغ‌تر می‌شد. در این میان یک پیر‌زن با چهره‌ای مهربان به من لبخند زد و گفت: این اتوبوس همیشه همین قدر شلوغ است» من هم با لبخند پاسخ دادم و احساس کردم که با وجود شلوغی، این فضا می‌تواند خیلی هم دلنشین باشد. وقتی پیاده شدم با خودم فکر کردم که زندگی همیشه پر از لحظات غیر‌منتظره است و هر کدام از آن‌ها داستانی برای گفتن دارند.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت