malefactor ‌‌‌‌

نگارش هشتم. درس 6 نگارش هشتم

باز آفرینی صفحه 76 زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد نوشتین بفرستین.از گوگل نباشه تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

amir ezzati

نگارش هشتم

به نام خدا روزی مردی در شهر بزرگی درحال گردش بود که به تاجری رسید تاجر گفت میتوانم کمکتان کنم مرد با ناراحتی جواب داد درد من به این راحتی خوب نمیشود تاجر پرسید چرا خب تو مشکلت را بگو شاید من بتوانم کمکت کنم مرد آهی کشید و گفت من از شهر دیگری به اینجا فرار کردم و دیگر نمیتوانم به خانه ام برگردم تاجر گفت چرا فرار کردی چرا نمی‌توانی برگردی مرد گفت من به نزد شاه رفتم تا برایش غذا ببرم شاه هم خشمگین بود و از مسئله ای ناراحت بود وقتی من ظرف غذا را به طرف شاه می‌بردم شاه گفت من میخواهم ظرف غذایم بزرگتر باشد و در همان لحظه حرفی از زبان من بیرون آمد وگفتم همان ظرف کوچک هم برای تو زیاد است و شاه تعجب کرد و فورا مرا از کاخ و همین طور شهر تبعید کرد. تاجر در همان جا حرف مرد را قطع کرد و گفت زبان سرخ تو سرت را به باد میدهد حالا خوب است فقط تبعید شده ای وشاه دستور مرگ تورا نداده است

سوالات مشابه درس 6 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام