آذر 96 برای اولین بار بود که پس از سال ها اشتیاق مثل هرایرانی دیگری با کاروانی مجاز راهی عتبات شدم، من که به عنوان مهندس کشاورزی و منابع طبیعی ازآغاز دانشجویی تا دوره دکتری و کار، تقریبا به همه جای میهن عزیزمان سفر کرده و در سفرهای بسیاری در چند جهت جهان بسیاری از جاها رادیده ام، این سفر نوع دیگری بود.
سفری پر از دیدنی های بسیار؛ به سخن دیگر آن چیزهایی را که از کودکی تاکنون درباره خاندان پاک پیامبر شنیده و خوانده بودی یکایک از جلوی چشمانت می گذشت. و عجیب احساس می کردی حضور مغناطیس ماورایی صاحبان مشاهد مشرفه، از فرزندان بی گناه مسلم تا بارگاه مهربان مولا علی(ع) و فرزندان پاک ایشان که در پهن دشت میان رودان میزبان دلبستگان خویش از هر قومی هستند تا با کرامت و روی خوش آنان را به حضور بپذیرند.
فقیر و غنی کودک و کهنسال همگی با اخلاص روی در درگاهی می نهند که با قلب ها ارتباط یافته اند و مگر قلب حریم خدا نیست؟ این سفر برای من که از همراهی خانواده ام به سبب حضور کودکی کوچک محروم بودم و در اکثر سفرها باهم بودیم، تفاوت داشت وآن افتخار خادمی مادرم بود که برای نخستین بار به دیدار سروران خویش آمده