روزی دزد بزرگی که تمام خزانه های کشور های بزرگ را دزدیده بود تصمیم گرفت به خزانه ای از بزرگ ترین خزانه های فاتح چین(چنگیز)را بدزد ....
زمانی که با هزاران دردسر و رد شدن از گارد حفاظتی به درون خزانه رسیدند در تاریکی کورمال کورمال تمام طلا ها را در کیسه کردند که ناگهان شاه دزدان دستش به جسم سنگینی خورد و نمیدانست ان طلا است یا جواهر پس تصمیم گرفت ان را مزه کند...
به محظ مزه کردن دهانش شور شد بله ان سنگ سنگ نمک بود ....
همان جا دستور داد که تمام طلا ها را پایین بریزند. بقیه دزدان از تعجب پرسیدند که چه اتفاقی افتاده
که شاه دزد گفت در مرام ما نیست که نمک خورده و نمکدان شکنیم.....