𐎠𐎾𐎹

نگارش هشتم. درس 1 نگارش هشتم

سلام من هر انشائی مینویسم معلمم لج کرده فقط ۱۱ میده میشه یک انشاء درباره دیدن مورچه ها که بار میکشند بنویسید ببینم معلمم لج کرده یا من بد مینویسم

جواب ها

جواب معرکه

.. ..

نگارش هشتم

### انشا: دیدن مورچه‌ای که باری را می‌کشد روز یکشنبه‌ای زیبا و آفتابی، به باغچه خانه‌ام رفتم تا کمی از هوای تازه لذت ببرم. در حالی که به گل‌ها و درختان نگاه می‌کردم، ناگهان توجه‌ام به یک مورچه جلب شد. این مورچه کوچک، با عزم و اراده‌ای خستگی‌ناپذیر، بار سنگینی را بر دوش خود حمل می‌کرد. این بار می‌توانست غذایی باشد که برای خود و خانواده‌اش جمع کرده بود. 🍃 با دقت به آن مورچه نگاه کردم و متوجه شدم که چگونه با دقت و تلاش، قدم‌های کوچکی برمی‌داشت. برایش مهم نبود که بارش چقدر سنگین است، بلکه تنها هدفش رساندن آن به خانه‌اش بود. این صحنه، برای من یادآور قدرت و اراده‌ای بود که در دنیای کوچک مورچه‌ها وجود دارد. تا آن لحظه هرگز فکر نمی‌کردم که یک موجود کوچک می‌تواند این‌قدر بزرگ در زندگی ما درس بالا‌رفتن از سختی‌ها و تلاش را به ما بدهد. این مورچه به من نشان داد که هیچ چیزی غیرممکن نیست و اگر اراده کنیم، می‌توانیم هر باری را که در زندگی‌مان داریم، به دوش بکشیم. در نهایت، این دیدن یک مورچه نه تنها من را به تفکر واداشت بلکه باعث شد به اهمیت کار و تلاش در زندگی‌ام بیشتر توجه کنم. همانطور که آن مورچه برای خانواده‌اش کار می‌کرد، ما نیز باید برای رسیدن به اهداف‌مان تلاش کنیم و هرگز ناامید نشویم. در این دنیای بزرگ، حتی کوچک‌ترین موجودات نیز می‌توانند درس‌های بزرگی به ما بدهند. شاید ما هم باید مانند آن مورچه، با ارائه تلاش و عزم، بر مشکلات زندگی‌مان غلبه کنیم و به جلو پیش برویم.
mohammad

نگارش هشتم

تو کانال hashtom78 در روبیکا هست

جواب معرکه

Mahdis

نگارش هشتم

این انشا از گوگل نیست تاج لطفا
‌ ‌⋆‌ ‌ ‌

نگارش هشتم

موضوع انشا: ورود موش به خانه در یک روز زمستانی، وقتی که برف سفید و نرم بر زمین نشسته بود، من در اتاقم مشغول مطالعه بودم. ناگهان صدای خفیفی آمد؛ صدای جست‌وخیز. کنجکاوانه به سمت منبع صدا نگاه کردم و دیدم که یک موش کوچک، با چشمان درخشان و گوش‌های بزرگ، از زیر درز دیوار به داخل اتاق وارد شد. موش به آرامی و با احتیاط قدم برمی‌داشت، گویی که می‌دانست در دنیای ما غریبه است. من با دقت به آن نگاه می‌کردم؛ بدن خاکستری و نرمش زیر نور لامپ به وضوح دیده می‌شد. لحظه‌ای ایستاد و بعد به سمت میز و چراغ مطالعه‌ام دوید، آنقدر سریع که نمی‌توانستم چشم از آن بردارم. در این لحظه، حس ترس و دلسوزی درونم خروشید. فهمیدم که موش نیز مانند دیگر موجودات، به دنبال غذا و سرپناهی گرم می‌گردد. اما من نمی‌توانستم او را در خانه‌ام بپذیرم. به آرامی از جایم بلند شدم و درب اتاق را باز کردم تا او را بیرون کنم. موش نگاهش را به من دوخت و لحظه‌ای مکث کرد، گویی از رفتار من شگفت‌زده شده است. در نهایت، موش با سرعت از اتاق خارج شد و به سمت دنیای بیرون دوید. در آن لحظه، برایم روشن شد که هر موجودی در این دنیا داستان خود را دارد و ما باید به جای ترس، کمی هم به آن‌ها بخشش کنیم. با این تفکر، به تحصیلاتم ادامه دادم و این تجربه کوچک را در ذهنم باقی گذاشتم. بفرما بتاج★از گوگل نیس!

سوالات مشابه درس 1 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام