نگارش هشتم -

درس 6 نگارش هشتم

رویا عربی

نگارش هشتم. درس 6 نگارش هشتم

ده خط انشاء در باره این تصویر ممنون

جواب ها

جواب معرکه

علی زندی

نگارش هشتم

مقدمه ساعت‌هاست به کاغذ خیره شده‌ام و فکر می‌کنم، باید انشایی درباره‌ی تو بنویسم … یاد آن جمله‌ معروف می‌افتم که «کلمات چقدر فقیرند»! اما چاره‌ای جز نوشتن نیست، پس قلم را به دست می‌گیرم و به نام خدا آغاز می‌کنم …   متن انشا به تو فکر می‌کنم، به اینکه چقدر برایم با ارزش هستی، به اینکه هنوز در کنار تو بودن را نفهمیده‌ام. غبار روزگار چه بی‌رحمانه بر صورتت نشسته، از آن روز که خدا خواست تو باغبان باغچه‌ کوچکی باشی به نام خانواده، تا امروز که هر فرزندت یک خانواده‌اند، چه موهایت خزان پیری گرفته و سپید شده! اما خوب که نگاه می‌کنم می‌بینم که این غبار ناچیز، ناتوان‌تر از آن است که چهره‌ زیبا و پرصلابت تو را بپوشاند. هنوز هم همان چشمان نافذ و پرجذبه و هنوز هم همان دستان قوی و نیرومند را می‌بینم که چه خالصانه تلاش می‌کنند. تو برای ما همان تکیه‌گاه آرام و مطمئنی هستی که گرمای وجودت آراممان می‌کند در تلاطم این روزگار سخت. پدرم، بودن در کنار تو بزرگ‌ترین هدیه و نعمت الهی است. امیدوارم همیشه قدردان این دست‌های پرتوان و این قلب سرشار از عشق و احساس باشم و امیدوارم خداوند مهربان، آغوش گرم تو را سال‌های سال پناهگاه امن و آرام ما قرار دهد. تایید یادت نره لطفا ❤👇

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت