تصور کن که یک روز صبح، در اتاقت یک دروازه جادویی ظاهر میشود. وقتی وارد میشوی، به آینده سفر میکنی و با نسخهی بزرگتر خودت در یک پارک زیبا ملاقات میکنی. او با لبخند به تو میگوید: 'سلام! خوشحالم که به دیدنم آمدی!'
شما دربارهی تجربیاتش صحبت میکنید. او به تو میگوید که چطور از چالشها درس گرفته و هر اشتباهی که کرده، او را قویتر کرده است. او تأکید میکند که هر قدمی که امروز برمیداری، تو را به آیندهات نزدیکتر میکند.
شما از او میپرسی که چه کارهایی باید انجام دهی. او با نگاهی عمیق میگوید: 'به خودت زمان بده، یاد بگیر و از اشتباهات نترس. روابط و دوستیها را ارزشمند بدان و همیشه به دیگران کمک کن.' او همچنین به تو یادآوری میکند که زندگی پر از فرصتهای جدید است و باید از هر لحظهاش بهره ببری.
در پایان، با قلبی پر از امید و انگیزه به دنیای خود برمیگردی و میدانی که هر روز فرصتی جدید برای ساختن آیندهات است. این ملاقات به تو یادآوری میکند که زندگی یک سفر است و هر لحظهاش ارزشمند است.
حالا، چه احساسی داری وقتی به این آینده فکر میکنی؟ آیا آمادهای تا قدمهای کوچک اما مؤثری به سمت آن برداری؟
تاج یادت نره ..