بفرما گلم این انشا بود که امروز معلم گفت بنویسیم🤪
✨موضوع: کلاغ
آغاز:
در یک صبح پاییزی که برگهای زرد از درختان میریختند، صدای قار قار کلاغی از دور به گوش میرسید. من همیشه از دیدن کلاغها تعجب میکنم، چون با اینکه رنگ پرهایشان سیاه است، باز هم باهوش و پرانرژیاند.
میانه:
کلاغ پرندهای است که در همه جا میتوان او را دید؛ در شهر، روستا و حتی کنار دریا. شاید رنگش مثل طاووس زیبا نباشد، اما عقل و هوشش از خیلی پرندهها بیشتر است. شنیدهام کلاغها یادشان خیلی قوی است و میتوانند چهرهی آدمها را به خاطر بسپارند. حتی گاهی دانههایشان را زیر خاک پنهان میکنند و بعد سر فرصت برمیگردند تا آن را پیدا کنند. من همیشه وقتی کلاغی روی شاخه مینشیند و قار قار میکند، حس میکنم دارد با ما حرف میزند.
پایان:
حالا فهمیدهام که نباید فقط به ظاهر موجودات نگاه کنیم. هر کس و هر چیزی زیبایی خودش را دارد. کلاغ هم با رنگ سیاهش، نماد هوش و بیداری است. هر وقت صدایش را میشنوم، یادم میافتد که باید از عقل و دانایی خودم درست استفاده کنم.
---