لطفا معرکه بده باشه
♡
روزی روز گاری دو فرزند که به تازگی پدر خود را از دست داده بودند برای تقسیم ارث و میراث به نزد مادر خود میروند مادر به فرزند بزرگ تر خانه ای ویلای وبزرگ را میدهد وبه فرزند کوچک یک خانه ای کوچک و پسر بزرگ خانواد بسیار خوش خال بود وبرای پسر کوچک (قیافه میگرفت ) بزرگ نمای میکرد ماه ها و فصل هابه سرعت برق و باد گذشتند
زمستان بود کولاک عظیمی به پایان رسیده بود حال وقت پارو زدن برف روی بام بود پسر بزرگ با اه و ناله برای پارو زدن برف به بام خانه رفت و در بام خانه دیگر برادرش را دید برا درش بام خانه خود را پارو زده بود و در گوشه ای قهوه می نوشید و از منظره لذت می برد برادر بزرگ تر ساعت ها پارو زد اما بام خانه اش حنوز پر برف ❄️ بود آن گاه به برادر کوچک خود گفت تو چگونه بام خانه خود را پارو زدی و کار اتمام رساندی برادر کوچک گفت خانه تو بزرگ تر است و دردسرت بیشتر در این زمان است که میگویند انسان هر چه بامش بیش برفش بیشتر *
لطفا معرکه فراموش نشه ♡ ❤️
امید وارم خوشت اومده باشه