جواب معرکه
روزگار قدیم، مردی بود به نام هاشم که تاجر بود و کاروانهای تجاری داشت. هاشم همیشه به دنبال راههای سریع و آسان برای ثروتمند شدن بود. یک روز، او تصمیم گرفت که در معاملهای بزرگ، کمی تقلب کند. او مقدار زیادی پارچه ارزانقیمت خرید و با استفاده از ترفندهایی آنها را به عنوان پارچه مرغوب به تجار دیگر فروخت.
هاشم خوشحال بود که سود زیادی به دست آورده است. او فکر میکرد که زرنگی کرده و کسی متوجه فریب او نشده است. اما طولی نکشید که خبر تقلب او در شهر پخش شد. تجار دیگر از خرید کالاهای هاشم خودداری کردند و اعتبار او در بازار از بین رفت.
کاروانهای تجاری او دیگر رونقی نداشتند و کسی حاضر نبود با او معامله کند. هاشم که روزی ثروتمند بود، کمکم فقیر شد. او فهمید که با تقلب و نادرستی نمیتوان به موفقیت رسید. او متوجه شد که “بار کج به منزل نمیرسد” و راهی که انتخاب کرده بود، او را به ناکجاآباد برده است.
هاشم تصمیم گرفت که از آن پس صداقت را پیشه کند و با درستی به تجارت بپردازد. اگرچه جبران گذشته زمان برد، اما او توانست دوباره اعتماد مردم را به دست آورد و کسب و کار خود را رونق بخشد. او فهمید که تنها راه رسیدن به موفقیت پایدار، صداقت و درستکاری است.
سلام بفرما تاج و امتیاز من یادت نره