تو گوگل نیست
زمستان پارسال برف سختی و خیلی زیادی اومده بود و به شدت هوا سرد بود.
به پیشنهاد من ، با خانواده قرار شد که چایی و نوشیدنی های گرم ببریم و بریم بیرون.
به ارتفاعات کوهی که نزدیک خانمان بود رفتیم.
لباس های خیلی گرمی پوشیده بودیم اما جواب سرمارو نمیداد.
اول کار یک خورده برف بازی کردیم و چنان با برف میکوبیدم که پدرم که دردش میگرفت.
بعد از کلی برف بازی ، پدرم پیشنهاد داد که ادم برفی درست کنیم.
بعد از صرف چایی شروع کردیم به ادم برفی درست کردن.
سه تا گلوله برف بزرگ درست کردیم و روی هم چیدیم و بعد ادم برفی را درست کردیم. اما ادم برفی ما دماغ نداشت.پدرم فورا رفت توی ماشین و یک خودکار برای ادم برفی دراورد.
حالا ادم برفی ما ساخته شده.
اما نگرانش بودم که فردا هوا گرم بشه آدم برفی ما از بین میره.
خلاصه در اون هوای زیبا و سر زمستانی ادم برفی درست کردیم که هرروز مسیرمان بود و ان را میدیم
از توی ماشین سلامش کردم.
اینم از انشای من درباره ادم برفی که درست کردم.
بتاج