برخاستن از خواب در صبحِ شهر، همچون بیدار شدن از یک رویای شیرین است. آرام آرام صدای پرندگان را میشنویم که در حال ترنم آوازهای دلنشینشان هستند و نسیم خنک صبحگاهی از پنجرهای نیمهباز به داخل اتاق هجوم میآورد.
ضربان زندگی شهری به آرامی شروع میشود و صدای خودروهایی که در حال حرکتند، هرچه بیشتر به گوش میرسد. کودکان با کولهپشتیهایشان به سمت مدرسهها شتافته و فروشگاهها یکی پس از دیگری چراغهایشان را روشن میکنند.
روز جدید، فرصتها و امیدهای تازهای به همراه دارد. با هر برخاستن از خواب، انگار که دفتری نو میگشاییم و سطور زندگیمان را با تجربیات و لحظههای ناب میآراییم.
تاج وفالو