در این مکان باید مثل پادگان نظامی ساعت ۷ صبح دم پادگان بود
برنامه ای از افراد همان پادگان ترتیب داده میشود ولی کسی به برنامه توجه ای نمیکند و همگی در صف حرف میزنند بعد از اتمام ،
همه سرباز ها به مقر ان ها هدایت میشوند
از ان جا ک سرباز های شاد و شنگولی هستند
و کله صبح کله پاچه میل کردند مشغول گرفتن پاتختی میشوند در دست خواننده جارو و در دست کسی که موسیقی میزند خاک انداز است
و مشغول خواندن اهنگ میشوند بقیه سرباز ها با کِل و دست او را همراهی میکنند فردی از بیرون مقر با عجله می اید و میگوید فرمانده اماد و سرباز ها مثل مور و ملخ در سنگر هایشان مستقر میشوند
با ورود فرمانده تعداد اندکی بلند میشوند و سلامی میکنند و فرمانده رو به همگی بنشینید میگوید فرمانده وقتی از حضور همگی مطمئن میشود طرح حمله و ماموریت را توضیح میدهد
تعداد اندکی مشغول گوش دادن هستند
و بقیه در مورد ماموریت مخفی حرف میزنند
فرمانده با اعصابانیت دادی میزند
و دست به قلم قرمز میشود
از انجا که من شانس ندارم و ردیف اول مینشینم همیشه منفی اول برای شخص خودم است
همهی این سرباز ها منتظرند تا زودتر سربازی شان تمام شود تا نفس راحتی بکشند
البته الان هم نفس راحتی میکشند
درس نمی خوانند ولی استرس ماموریت را دارند به گونهای که یک هفته فقط لب و ناخون و موهای خود را میکنند که ماموریت دارند
ولی هیچ گونه تمرینی برای این ماموریت انجام نمیدهند و بعد ماموریت ادامه پاتختی را برگزار میکنند
فکر نکنم ان ها برای سربازی به پادگان
بیایند ان ها برای گرفتن مدرک سربازی و خوش گذرانی و فَک زدن و پاتختی به پادگان می ایند خلاصه که قدر دوران سربازی خود را بدانید و از اینکه پسر نیستید تا واقا به سربازی برویم خدایتان را شکر کنید