در رخت خوابم میرم و چشمانم را میبندم مانند همیشه افکار احمقانه به ذهنم می ایند و کرا درگیر میکنند مثلا سوال اگر ابری وجود نداشت چه میشد؟
خب اگر این سوال را از خود بپرسم سوال هایی زیادی پشتش در سرم می اید مانند خب اکر ابری ب وجود نیاد پس اب های بخار شده چه میشوند یا دیگر باران وجود ندارد یا مثلا برف؟ پس خشکسالی میاید؟ همه اب ها بخار میشنود و دیکر ب زمین برنمیگردند؟ شاید همین سوال های پشت سر هم در ذهنم جواب سوال اصلیم یعنی اگر ابری وجود نداشت چ میشد است در همین افکار بودم ک از خدا تشکر کردم بخاطر وجود نعمت های فراوان و پر برکتش مانند ابر و در خواب فرو رفتم