روزی مردی دو فرزند داشت. او همیشه به آنها میگفت که در زندگی باید متحد و یکدل باشند. یک روز مرد تصمیم گرفت به آنها درس مهمی بدهد. او یک دسته چوب به آنها داد و از هر یک خواست که یک چوب را بشکند. هر دو به راحتی چوبها را شکستند.
سپس مرد یک دسته چوب دیگر به آنها داد و از آنها خواست که این بار دسته را بشکنند. فرزندان تلاش کردند، اما نتوانستند. مرد با لبخند گفت: “همانطور که دیدید، وقتی که شما تنها هستید، به راحتی شکست میخورید، اما وقتی که متحد هستید، هیچکس نمیتواند شما را بشکند