عنوان: خاطرات تقلب
تقلب یکی از موضوعاتی است که در زندگی هر دانشآموز یا دانشجویی ممکن است پیش بیاید. من هم مانند بسیاری از همسن و سالانم، در دوران تحصیل خود تجربههایی در این زمینه داشتم. یکی از این خاطرات به یاد ماندنی، مربوط به امتحان نهایی سال سوم دبیرستان است.
روز امتحان، اضطراب و استرس در چهره همهی دانشآموزان مشهود بود. من هم از این قاعده مستثنی نبودم. با اینکه درسها را به خوبی خوانده بودم، اما هنوز هم نگران بودم که نکند سوالات سخت باشند. در این میان، یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد که در طول امتحان از تقلب استفاده کنیم. او گفت که میتواند جوابهایش را به من منتقل کند.
در ابتدا، با خودم فکر کردم که این کار درست نیست و ممکن است عواقب بدی داشته باشد. اما فشار و استرس باعث شد که تصمیم بگیرم این کار را امتحان کنم. در طول امتحان، من و دوستم به طور مخفیانه به هم اشاره میکردیم و جوابها را منتقل میکردیم. لحظهای که جوابها را میدیدم، حس خوبی داشتم و فکر میکردم که به راحتی میتوانم نمره خوبی بگیرم.
اما بعد از امتحان، احساس عذاب وجدان به سراغم آمد. به این فکر کردم که آیا واقعاً این نمره ارزشش را داشت؟ آیا من واقعاً چیزی یاد گرفتم یا فقط به دنبال یک نمره خوب بودم؟ این تجربه به من آموخت که تقلب نه تنها نادرست است، بلکه به رشد و یادگیری من آسیب میزند.
از آن روز به بعد، تصمیم گرفتم که هرگز به تقلب روی نیاورم و به جای آن، تلاش کنم تا با مطالعه و کوشش خودم به موفقیت برسم. این خاطره به من یادآوری کرد که ارزش واقعی در یادگیری و تلاش است، نه در نمرههای کاذب