جواب معرکه
مرغ لاپلو
مادر: ای وای تو که هنوز خوابیدی؛ بلند شو ببینم
دختر: (هشت ساله به نظر میرسد) خوابم میاد مامان، بذار بخوابم.
مادر: چی چی رو بذارم بخوابی؟ پاشو مدرسهات دیر شد.
دختر: دیر شد که دیر شد، اصلا برام مهم نیست؛ من دیگه نمیخوام مدرسه برم
مادر: به به… مبارکه… این مدلی شو دیگه ندیده بودم… پاشو ببینم مگه دست خودته که بخوای بری یا نری! زود باش بلند شو باید بری مدرسه …
دختر: (با حالتی لوس شروع به زار زدن میکند) من نمیخوام مامان، چرا به من زور میگین؟ یعنی خواسته من اصلا براتون مهم نیست؟ (شروع میکند به زار زدن بیشتر)
مادر: (تحت تاثیر این حالت کمی نرم میشود و حالا شروع به ناز کشیدن میکند) ببین عزیزم تو که دختر خوبی هستی، تو که دختر نازی هستی، تو که عزیز دل مامانی … پاشو دیگه، تو پاشو برو منم قول میدم واسه ظهر که برگشتی مرغ لا پلو که خیلی دوست داری برات درست کنم، خوب شد دیگه؟ حالا پاشو …
دختر: اصلا میدونی چیه مرغ لا پلو نمیخوام، مدرسه هم نمیرم
مادر: آخه یعنی چی؟ نمیشه که همینجوری بیخود و بی جهت صبح پاشی بگی مدرسه نمیرم
دختر: اصلا هم بیخود و بی جهت نیست؛ خیلی هم دلیل داره.
مادر: خب بگو ببینم دلیلش چیه؟
دختر: من اگه نمیخوام برم مدرسه دو تا دلیل دارم. دلیل اولش اینه که هیچکدوم از بچهها منو دوست ندارن
مادر: خب عزیزم؛ تو اصلا به بچهها کار نداشته باش. مهم معلمها هستند.
دختر: آخه دلیل دومش اینه که معلمها هم منو دوست ندارن، حالا دیدی، دیدی دلیلهام منطقی بود
مادر: نه اصلا هم دلیلهات منطقی نبود.
دختر: خیلی هم منطقی بود.
مادر: ببین دخترم؛ من واسه این میگم دلیلهات منطقی نیست، چون خودم دو تا دلیل کاملا موجه دارم. تو همین الان باید از جات بلند شی و بری مدرسه …
دختر: خب چیه دلیلات؟
مادر: قول میدی اگه منطقی بود گوش کنی؟
دختر: آره قول میدم.
مادر: قولِ قول
دختر: قولِ قول
مادر: (بعد از کمی مکث) دلیل اول اینه که تو الان پنجاه و دو سالته!
دختر: (تقریبا لحنش تغییر میکند و به بزرگسال نزدیک میشود) خب دلیل دوم
مادر: دلیل دوم هم اینه که شما مدیر اون مدرسه هستی
دختر: (دیگر کاملا از بچه گانه حرف زدن دست بر میدارد) خیله خب مامان پا شدم؛ دیگه نمیخواد ادامه بدی …
مادر: آفرین دختر خوب …
دختر: فقط یه چیزی، شما هم در ضمن قولت یادت نره
مادر: کدوم قول؟
دختر: مرغ لاپلوی ظهر؛ نیام ببینم فراموش کردی!
(جوابهای یک دانش آموز باهوش)
شاگرد وارد کلاس میشود.
معلم: چرا این قدر دیر به مدرسه آمدی؟
شاگرد: آقا اجازه! من داشتم خواب یک مسابقه فوتبال میدیدم. چون بازی به وقت اضافه کشید، مجبور شدم خواب بمونم تا نتیجهاش معلوم بشه.
معلم: خب بیا اینجا وایسا میخوام ازت درس بپرسم. شش صورت فعل «زد» را بگو؟
شاگرد: زدم، زدی، دعوا شد.
معلم: الفبای فارسی رو بگو ببینم.
شاگرد: الف – ب – پ – ت – ث – چهار – پنج – شش – هفت …
معلم: الفبای انگلیسی رو بگو ببینم
شاگرد:ای – بی – سی – چهل – پنجاه – شصت – هفتاد …
معلم: نخواستم بابا یه شعر بگو.
شاگرد: نابرده رنج گنج – پنج – شش – هفت …
معلم: بگو ببینم فرق برق آسمان و برق منزل چیست؟
شاگرد: آقا اجازه برق آسمان مجانیه، ولی برق منزل پولیه.
معلم: اگر حمید ۵ تا مداد داشته باشه و ۳ تای اونها را به رضا بده، چند تا مداد براش میمونه؟
شاگرد: آقا اجازه! ما حمید رو نمیشناسیم و کاری هم به کارش نداریم.
معلم: دو تا حیوان دوزیست نام ببر.
شاگرد: قورباغه و برادرش.
معلم: بگو ببینم! سیب زمینی از کجا پیدا شد؟
شاگرد: از زمانی که اولین سیب از درخت به