احزان: جمع حزن، اندوه ها، غم ها
بعید: دور
به: بهتر، خوب، پسندیده
تباهی: نابودی
حکیم: دانشمند
سر غیب: راز پنهانی
شب های تار: شب های تاریک
شوریده: آشفته، پریشان حال
شوق: رغبت، آرزومندی
طعن: سرزنش، عیب کسی را گفتن
فرزانه: دانشمند
مراد: مقصود، هدف، خواسته
مغیلان: گیاه خاردار که میوه ای شبیه باقلا دارد، این کلمه در اصل ام غیلان بوده است به معنی مادر غولان و دیوها چون در قدیم فکر می کردند که غول ها و دیوهای بیابانی زیر بوته ها پنهان می شوند و مسافران و اهل کاروان را گمراه می کنند.
منزل: محل اقامت کاروانیان
نه ای: نیستی
واقف: آگاه، باخبر
ورد: ذکر و دعای زیر لب، دعایی که آهسته بر لب جاری شود
فنا: نابودی
کنج: گوشه
گردون: آسمان، فلک
لعن: نفرین کردن، دشنام دادن
هان: کلمه ای که هنگام آگاه ساختن یا تاکید و هشدار به کار می رود، آگاه باش
هجو: سرزنش کردن به وسیله شعر، نکوهش
ار: مخفف اگر
کنعان: فلسطین امروزی
باز آید: باز می گردد
دل غم دیده: دل خود حافظ است که دچار غم و محنت فراوانی است
دل بد کردن: بد دل شدن، نا امیدن شدن
وین: مخفف و این
سامان: در اینجا به معنی آرام، قرار، آراستگی، نظم
دور گردون: گردش روزگار
غیب: عالم ملکوت، عالم بالا
سر: رمز، راز
اندر: حرف اضافه (در)
اندر پرده: پشت پرده
بازی های پنهان: پیش آمد های آینده، تقدیر
بنیاد: اساس، پایه
خواهی زد قدم: قدم خواهی زد
سرزنش: ملامت، طعنه
بس: بسیار
منزل: محل اتراق کاروان، جای فرود آمدن
کان: مخفف که آن
تار: تاریک
فقر: تنگ دستی
رهنمود: پیشنهاد
تاج بدهه