محدثه صادقی

نگارش دهم. درس4 نگارش دهم

یه انشا با غروب خورشید

جواب ها

زمین برایم سنگین تر میشود بدنم کوفته تر با تمام امیدم به راهم ادامه خواهم داد تا زمانیکه در این تاریکی مطلق فانوسی را مشاهده کنم چگونه میتوانم با این نیرو ادامه دهم دیگر توانی ندارم سرمایی تمام وجودم را به لرزه در می آورد و در افق خورشید دلم در حال غروب کردن است پرتوهایش عمق وجودم را از لرزه های باد نگه میدارد ناگهان بر روی زمین می افتم و چشمانم را میبندم تا بتوانم به این غروب در آخرین لحظاتش بنگرم آیا عمر من هم الان مانند غروب به فرجام خواهد رسید ابهتش آنقدر برای چشمانم سنگین است که با شرم به زمین خیره میشوم و به فکر فرو میروم آیا من مرده ام که میتوانم لحظات آخر غروب را ببینم لحظاتی که شاید هر دو ما من و غروب داریم باهم به پایان می‌رسانیم با این فکر تمام بدنم به لرزه می آید و کم کم پرده ی تیره ای بر زمین کشید میشود غروب رفت و من ماندم پس هنوز هم زنده ام و قلبم را دارم چشمانم را باز میکنم و لبخندی تمامی افکاراتم را به قلقلک در می آورد وقت ادامه دادن است من بلند خواهم شد و طلوع خواهم کرد

سوالات مشابه درس4 نگارش دهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام