anita

نگارش هشتم. درس 1 نگارش هشتم

بچه ها انشا صفحه ۴۲ بفرستید مرسی

جواب ها

جواب معرکه

Persian 💜

نگارش هشتم

مقدمه : “چشمانم به چشمان نافذش افتاد، که با لبخندی وهم ناک و تفنگی در دست به من زل زده بود. با دیدنم آنقدر خوشحال بود که گویی گنج یافته است. با صدایی که امواج خوشحالی درونش موج میزد دوستانش را فراخواند. و من با چشمانی تار از اشک، تنها بدنبال راه گریزی بودم.” بدنه : “نمیدانستم از کدام سو بروم. بیشتر از خود، دلم برای بچه هایم میسوخت که بعد از من چه خواهند شد. نکند آنها هم به سرنوشت من دچار شوند. آه خدا مگر ما چه ظلمی به آدمیان کردیم که میخواهند جانمان را بستانند؟ صدای قدمهایشان را که آرام آرام به من نزدیک میشدند را میشنویدم. باید کاری میکردم. تمام قوایم را درون پاهای باریکم ریختم و دویدم. صدای پاهایشان را از پشت سر که در تعقیب من بودند، میشنویدم. نگاهی به پشت سرم انداختم. فاصله زیادی با من نداشتند. صدای پرکردن تفنگشان از پشت سرم به گوشم میخورد. خداوندا معجزه ای پدید آور. خداوندا نمیخواهم بمیرم.” نتیجه گیری : “هرلحظه بخاطر خستگی بسیارم، از سرعتم کاسته میشد اما خستگی گویا روی آنان تاثیری نداشت. طعمه امروزشان را یافته بودند و خوشحالی و توانمندی در آغوششان گرفته بود. صدایشان را میشنیدم که میگفتند شلیک کن، شلیک کن. آه خدایا. تابحال به جنگل اینگونه ننگریسته بودم. چقدر زیبااست. چقدر نفس کشیدن درون آن، چقدر زنده بودن زیبا است. با شنیدن صدای شلیک، احساس دردی را در پهلوی راستم حس کردم. دیگر توانم برید. ایستادم. و بعد بازهم همان صدا و همان حس در پهلوی چپم. چشمانم کم کم در حال بسته شدن بود. آه خدایا، بچه هایم…” 👤ف.میم 👑موفق باشی👑 یه تاج👑 بده مرسی🥹❤ معرکه💜 یادت نره☆ ⭕pls🥹

سوالات مشابه درس 1 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام