مصطفی ترکاشوند

نگارش دهم. درس1 نگارش دهم

بی زحمت نگارش درس۲ صحفه ۲۵ نوشته بفرسته طورخدا

جواب ها

mones ..

نگارش دهم

🌱 روزی یک از روزا ،تاجری ب همراه سگش از کنار خرابه ای رد میشد کنجکاو شد داخل خرابه را ببیند ب طرف خرابه رفت سگش هم ب دنبال او رفت رفت و رفت تا رسید ب خرابه داخل خرابه شد با اینکه امکان داشت هر لحضه سقف بر روی سرش آوار شود تصمیم گرفت برگردد ک سگش پارس کنان برگشت ب طرف سگ رفت و دید تیکه استخوانی ب دهن دارد . راه رفته را برگشت ک نزدیک ب خروجی خرابه چشمش ب شئ براقی افتاد ب سمت شئ رفت و ان را از بین خاک ها بیرون کشید 'باورش نمیشد یک الماس ان هم در این خرابه ' کمی اطراف را گشت ک شاید الماسی دیگر هم باشد اما نبود بی خیال شد و با شادی ب راهش ادامه داد سگش هم پارس کنان همراهش رفت . کمی ک رفت ب رودی رسید . قصد کرد برود و کمی الماس را بشوید تا جلوه اش بیشتر نمایان شود ب رود رسید ‌کنار رود نشست و الماس را در دستانش گرفت . شئ براقی هم در اب دید با خود فکر کرد ،،نکند اوهم الماس باشد ،،دست برد تا الماس را از اب بردارد ک الماس خودش لیز خورد و ب اب افتاد و کمی بعد ناپدید شد . خیلی غمگین و محزون شد .. با صدای پارس سگ ب سمتش برگشت دید اوهم استخوانش را از دست داده مایوس ،ناامید و غمگین ب راهشان ادامه دادند ‌و تاجر فهمید از طمع بود ک الماسش را از دست داد ... ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌

سوالات مشابه درس1 نگارش دهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام